خب دیگه داریم میرسیم به اخرش .....البته دوستان متاسفانه بیوی شخصیت اریل این وسط جا مونده که ایشالله(می دونم از اون جا که استقبالتون ترکونده سایتو و من الان از استقبال شما و به خصوص از اینکه چقد نشستید تاپیک و خوندید در پوست نمی گنجم ،منتظر بیوی اریل خواهید موند)می زارم
--------------
Janos Audron



در بازی سوم سری میراث کین رازیل که به اجبار کین به گذشت هی نازگات رفته بود توانست نقاشی های باستانی از خون اشام بزرگی(بزرگترین و پیر ترین خون اشام نازگات)بیابد که در ان سارافان ها در حال کشتن او بودند و قلب او را از بدنش در اورده بودند.پس از انکه رازیل با ورادور مواجه شد فهمید که یانوس در اصل اولین خون اشام نازگات است و جزو نژاد نابود شده ی باستانی های بالدار است.همچنین ورادور به رازیل گفت که یانوس کسی بود که او را خون اشام کرد و در حال حاضر نگهبان شمشیر "ریور" است.

رازیل متوجه شباهت هایی بین ظاهر خودش و خون اشام بالدار شده بود و به این نتیجه رسیده بود که ان خون اشام شاید بتواند حالا که در مورد پیشنهاد های موبیوس و الهه ی قدیم مطمئن نیست او را کمک کند و نقش اصلی او در نازگات را به او بگوید.اما برای اینکار او می بایست به گذشته ای حتی قبل تر از انچه که الان بود می رفت.

رازیل به 500 سال قبل از وقایع بازی اول رفت و با موجودی بالدار و متفاوت با شیطانی که از او ساخته بودند روبرو شد.یانوس موجودی بسیار زیبا و متفکر بود و مانند کشیش هایی که از کار بر کنار شده ان رفتار می کرد.او قرن ها منتظر رازیل بود هر و می دانست بالاخره روزی رازیل به دیدار او می اید(هر چند با دیدن ظاهر وحشتناک رازیل بسیار شوکه شد)انها در مورد گذشته ی نازگات و رابطه ی انها با ستون ها نه گانه بحث کردند و یانوس گفت که او در اصل نگهبان دهم است که از "ریور" محافظت می کند.در حالی که تمامی هم نژادان یانوس مرده بودند.یانوس رازیل را نزد "ریور" اورد و ان را به رازیل نشان داد و سپ ان را به طرف رازیل گرفت تا ان را بگیرد اما رازیل جس بسیار ترسناکی را نزد ریور حس می کرد و ریور را از یانوس نگرفت.

ناگهان در میان کلام رازیل و یانوس سارافان ها سر رسیدند و به قلعه ی یانوس حمله کردند...یانوس به وسیله ی تلپورت رازیل را از انجا به جای دیگری فرستاد و سلامتی خود را برای رازیل به خطر انداخت.رازیل تیغه ی خیال را با اتش مجهز کرد و به قلعه ی یانوس بازگشت.اما دیر رسیده بود.زمانی که رازیل سررسید سردسته ی سارافان ها در حال در اوردن قلب یانوس را که هنوز هم می تپید بود سپس انان بدن بیجان یانوس را رها کردند.رازیل با وحشت فهمید که کسی که یانوس را به قتل رساند در اصل خودش بوده است.سارافان ها پس از ان "ریور" و قلب یانوس را از انجا بردند.

رازیل با احساس اندوه و خودبیزاری فراوان نزد جایی که یانوس افتاده بود رفت.یانوس تنها به رازیل گفت که ریور را بدست بیاورد و نقشش را در مورد نجات دهنده ی نازگات بودن کامل کند.رازیل پس از ان به قلعه ی سارافان ها رفت و تمامی سارافان ها را کشت و "ریور" را به دست اورد اما خبری از قلب تاریکی نبود.تنها رازیل نبود که خواستار انتقام یانوس شد ورادور نیز همراه با رازیل وارد قلعه شد ( با وجود انکه با رازیل روبرو نشد و هدفش از ورود قتل اشخاص دیگری بود)ورادور در ان شب یک تنه شش تن از نگهبانان را به قتل رساند.

سرنوشت یانوس پس از کشته شدنش به دست سارافان ها معلوم نبود تا اینکه بازی اخر عرضه شد.در بازی اخر در قسمتی از بازی رازیل با ورادور ملاقات می کند و می فهمد که این ورادور بوده که "ریور" را در اهنگری ساخته است.وقتی رازیل در مورد ریور از او سوال کرد او گفت که تنها کسی که می تواند جوابش را بدهد یانوس است زیرا ورادور تنها شکل ظاهری ریور را جلا داده است و تمامی جادویی بودن و خواص جادویی ریور مربوط به یانوس است زیرا یانوس ان را به ان شکل در اورد.رازیل محلی که یانوس در انجا بود را از ورادور پرسید و ورادور رازیل را نزد یانوس برد.ئرادور طی 500 سالی که گذشته بود بدن بی جان یانوسرا نگاه داشته بود و طی این 500 سال بدن یانوس هیچ گونه تغییری نسبت به زمان مرگش نکرده بود.ورادور در طی این سالها بارها به دنبال قلب تاریکی گشته بود تا بتواند یانوس را زنده کند اما نتوانسته بود.ورادور به رازیل گفت که میتواند قلب تاریکی را کلیسای اورنوس پیدا کند.

رازیل به کلیسای اورنوس رفت و فهمید که قلب تاریکی در بدن کین است و پس از مبارزه ای با کین ان را از کین گرفت و نزد یانوس بازگشت.یانوس دوباره احیا شد و رازیل را دیدو از اینکه میدید 500 سال گذشته بسیار تعجب کرد.سپس جویای احوال دیگر خون اامان از ورادور شد و فهمید که تمامی انها در حال اعدام شدن هستند.سپس رازیل از او در مورد ریور و خواص ان به او گفت.

یانوس خود و رازیل را به سمت دژ خون اشام ها تلپورت کرد.او وقتی فهمید که ستون های نازگات طی این مودت فاسد شده اند به رازیل گفت که عجله کند و از خواست تا زود تر دست به کار شود.اما رازیل کله شقی کرد و گفت تا زمانی که همه چیز را نداند تن به هیچ کاری نمی دهد و پس از یانوس ان حقایقی را برای رازیل اشکار کرد .یانوس به او گفت که هیلدن ها قبل از اینکه به بعد شیاطین بروند نفرینی را بر انها نهادند و ان نفرین جاودانگی بود که بر باستانی های بالدار نهادند.این نفرین باعث شد که همه ی باستانی ها دیوانه شوند و به طور دسته جمعی دست به خودکشی بزنند(مگه نهنگن؟!!!).خدای باستانی ها(الهه ی قدیم)پس از جاودانه شدن انها....به انها پشت کرد و طردشان کرد.در این میان بعضی از باستانی ها مثل یانوس نفرین را پذیرفتند تا بتوانند هیلدن ها ر اعقب نگاه دارند.اما زمانی که نگهبانی ستون ها از خون اشام ها گرفته و به انسانها واگذار شد کم کم قدرت تمام باستانی ها تحلیل رفت.یانوس پس از گفتن اینها به رازیل او را به سمت دمگاه روح فرستاد.

رازیل پس از انجام کارش در دمگاه روح نزد یانوس که در تالار دژ منتظرش بود و در حال تماشای ستون ها بود امد.برای نجات ستون ها خیلی دیر بود....حالا کین جوان پیکره ی تیره را شکست داده بود و در همان لحظه بود که ستون های نازگات فر ریختند.با انفجار ستون ها رازیل برای لحظه ای تعادلش را از دست داد و وقتی از جا بلند شد دید که یانوس متحمل خسارات بیشتری شده است.

پیکره ی تیره که همین حالا بدنش را در نبرد با کین از دست داده بود حالا در وجود یانوس رخنه کرده بود.یانوس سعی داشت تا از خود دفاع کند و به او اجازه ی تسخیر بدنش را ندهد اما موفق نشد و سپس هیلدن لرد با رازیل صحبت کرد و از او به خاطر کشتن نگهبان توازن و اوردن بدن یانوس تشکر کرد.یانوس برای لحظه ای کنترل خود را در دست گرفت و به کوتاهی از رازیل خواست تا او را بکشد.اما ناگهان هیدلن لرد دوباره کنترل خود را پس گرفت و به سمت رازیل حمله ور شد.رازیل پس از اینکه او را شکست داد بالای سرش ایستاد او نمی توانست یانوس را نابود کند.برای لحظه ای یانوس دوباره کنترل خود را در دست گرفت و عاجزانه از رازیل خواستت او را بکشد.اما رازیل این کار را نکرد ناگهان هیلدن لرد دوباره کنترل یانوس را دست گرفت و با جادویی مخرب بدن فیزیکی رازیل را متلاشی کرد و در حالی که رازیل به دنیای ارواح می رفت از انجا فرار کرد.

پس از فرار کردن هیلدن لرد با استفاده از بدن کین دیگر خبری از او نشد تا اینکه روزی کین جوان به داخل دستگاه رفت و با موجود عجیب و هیولا مانندی روبرو شد.جانور که در دستگاه زندانی شده بود ذره ذره خون و انرژی بدنش کشیده میشد تا دستگاه قدرتمند تر شود.کین با کمک جانور دستگاه را نابود کرد و وقتی نزد او بازگشت دید که به جای جانور موجودی بالدار با فرم انسان ایستاده است.موجود خود را به کین یانوس معرفی کرد

یانوس با کین در مورد نژاد هیلدن ها صحبت کرد و به او گفت که ارباب انها یعنی هیلدن لرد بدنش را از بعد شیاطین به دنیای مادی اورده است.کین یانوس را با خود به پناهگاه فرقه ی کابال برد و با ورادور روبرویش کرد.ورادور از اینکه می دید سازنده اش(کسی که ورادور را خون اشام کرد)پس از 900 سال زنده است بسیار تعجب کرد.پس از ان کین به هیلدن سیتی رفت تا با سارافان لرد بجگند و یانوس مدتی بعد از کین به انجا رفت.کین که در حال مبارزه با هیلدن لرد بود سنگ اتصال(وسیله ای که ضربات ول ریور را دفع میکرد)را به داخل دروازه ی شیاطین انداخت تا دروازه بسته شود و هیچ هیلدنی نتواند به انجا وارد شود.کین بی دفاع مانده بود سارافان لرد به وسیله ی سول ریور به او حمله کرد.ناگهان یانوس سررسید تا به کین کمک کند اما هنوزبه خاطر مدت طولانی زندانی بودنش ضعیف بود و به اسانی شکست خورد.هیلدن لرد او را به داخل دروازه ی در حال بسته شدن پرتاب کرد...به جایی که یانوس انها را به انجا تبعید کرده بود.یانوس حالا با مردمی که سالها پیش تبعید کرده بود در بعد شیاطین گیر افتاده بود.پس از ان کین سول ریور را قاپید و هیلدن لرد را نابود کرد .........سرنوشت اصلی یانوس هنوز برای بازی کننده ها مشخص نیست.یانوس در نهایت درون دروازه ی در حال بسته شدن پرتاب شد و به نظر می امد که مرده باشد.

=============
Vorador

در بازی اول ورادور پیرترین و قدرتمندترین خون اشام در نازگات بود.سالها زیستن به عنوان خون اشام باعث شده بود او دیگر شکل و شمایل انسانی نداشته باشد.کترین قدرتهای ورادور تلپورت کردن و تغییر شکل(به حیواناتی مثل گرگ و....)بود.اوخون اشامی پرقدرت...متکبر و قابل ستایش بود که علاقه ی فراوانی به زجر دادن انسان ها داشت.

کین به نابود کردن مالک نیاز داشت و برای این کار به ورادور نیاز داشت.500 سال قبل....ورادور بزرگترین پیروزی خود علیه نگهبانان را به دست اورده بود او شش تن از نگهبانان را کشته بود و به شخصه مالک را شکست داده بود. تنها دلیل حمله ی او به نگهبانان غم و اندوه و نفرتی بود که به خاطر از دست دادن یانوس ادرون که در اصل حکم پدر را برای ورادور داشت بود.پس از ان ورادور میان خودش و دنیایی که دیگران در ان زندگی می کردند فاصله انداخت.او به قلعه ی عظیم خود که واقع در اعماق جنگل بود رفت و در انجا ماند.

کین قلعه ی ورادور را یافت و به انجا رفت و با ورادور عروسان و تمامی خون اشام دیگر ملاقات کرد(در دورانی که انسانها خون اشام ها شکار می کردند خانه ی ورادور تبدیل به یک پناهگاه شده بود).اولین باری که کین ورادور را ملاقات کرد لقب "یک پیر فرطوط احمق"را به او اهدا کرد و احترام بسیار کمی به او قائل بود.ورادور اعتقاد داشت نفرین خون اشامی حکم یک موهبت را دارا است و باعث برتری انها نسبت به انسانها است..این حرف ورادور با اعتقادات کین کاملا تطابق داشت..او بسیار دیر به وجودی که مورتانیوس به او اهدا کرده بود عادت می کرد.ورادور با کین با گرمی بسیاری برخورد کرد و بهترین پیشنهاد را به کین کرد: از کارهای انسانها دوری کن!زمانی که با مخالفت ها کین روبرو شد انگشتری خود را به کین داد و به او گفت در زمان نیاز به ورادور با استفاده از ان ورادور را احضار کند.

در بهشت سیاه(دارک ادن)کین با اناکرات...بین و دژول روبرو شد و اناکرات قبل از فرار مالک را احضار کرد و کین برای پاسخ از ورادور کمک خواست.ورادور به کمک کین شتافت و به گرگ تغییر شکل داد و با مالک مبارزه کرد.زمانی که کین از نبردش با بین و دژول پیروز بازگشت تنها مالک را نابود و خرد شده یافت و اثری از ورادور نیافت.

کین سفرش را ادامه داد و ناخواسته در تله ی موبیوس افتاد.با این که ورادور به او اندرز داده بود که در کار انسانها دخالت نکند کین به گذشته رفت و ویلیام عادل را که سالها بعد به پادشاهی خونخوار تبدیل می شد را کشت.او به زمان حال بازگشت و دید که این کارش باعث شده در این سالها مردم نسبت به خون اشاها نفرت زیادی داشتند .کین در شهر مراسمی را دید و به انجا رفت و دید که ورادور نیز به وسیله ی انسانها کشته شده و بدن بدون سرش در مقابل کین افتاده است.با مرگ ورادور حال کین اخرین خون اشام نازگات بود.با وجود این که ورادور در اینجا به پایان کار خود و مرگ رسید اما حضور فعالش(!!!)در بازی ها پایان نیافت و کماکان در همه ی قسمت ها حضور داشت(بیشتر قسمت های بازی در زمان قدیم و قبل از مرگ ورادور اتفاق می افتند)ورادور حتی در بازی بلاد اومن 2 که وقایع بعد از مرگ ورادور را بازگو می کرد حضور داشت..چجوریش رو نمیدونم!!!:دی

زمانی که کین خودش را در ستون ها قربانی نکرد و تصمیم به احیای خون اشام ها کرد ..امپراطوری بسیار بزرگی را برای خودش تشکیل داد و از ورادور که حالا احترام بسیاری برایش قائل بود در نازگات یک افسانه ساخت .به طوری که حتی رازیل و برادرانش که ورادور را ندیده بودند از شهرت و قدرت ورادور خبر داشتند و حتی بعد از سقوط رازیل از شکوه و بازگشتنش به عنوان رباینده ی ارواح نیز رازیل ورادور را به یاد داشت.همچنین کین انگشتری که ورادور روزی به او داده بود را به عنوان گوشواره ای بر گوش انداخت تا همواره ورادور را به یاد داشته باشد.

درقسمت سوم یعنی سول ریور 2 بعد از انکه رازیل توسط کین به زمان گذشته می رود فرصتی میابد تا نازگات را سی سال قبل از اعدام ورادور تماشا کند.او نقاشی هایی را در قلعه ی سارافان ها دیده بود که در انها ورادور که به شکل یک شیطان نمایش داده می شد به حلقه ی نگهبانها حمله کرد بود.همچنین در جاهایی رازیل احساس می کرد که در زیر نظر است.او به وسیله ی کوجودی کرکس مانند تعقیب میشد و اگر رازیل به ان موجود نزدیک میشد به دودی سبز رنگ تبدیل می شد. زمانی رازیل به جنگلهای ترموگنت(محل اختفای ورادور)رفت فهمید که ورادور در ان دوره ی زمانی زنده است و ان کرکس ها مامور های ورادور هستند و ورادور منتظر فرصتی برای سخن گفتن با رازیل است.

ورادور در مورد رازیل کنجکاو بود و به نظر می امد با انکه تا به حال او را ندیده است او را می شناسد.او به رازیل گفت که کسی که او را خون اشام کرد یانوس ادرون است و انطور که او می داند سرنوشت یانوس و رازیل از هم جدا نیست.از طرفی در همان بازی در قسمتی از ان(که رازیل باز هم به گذشته رفته بود....زمانی قبل تر از موقعی که با ورادور روبرو شد.) یانوس با رازیل در مورد ورادور صحبت میکند و به او می گوید که ورادور از انسانها متنفر بود زیرا انسانها ورادور را بسیار زجر دادند و او نمی توانست انها را ببخشد..دقیقا چند لحظه بعد از این سخن ها یانوس به قتل می رسد و رازیل به دنبال انتقام به قلعه ی سارافان ها می رود ...در لحظه ای که رازیل توسط مالک و موبیوس در گوشه ای گیر افتاده بود صدای خنده ی بلند و مشخص ورادور از طرفی دیگر امد و فریاد طعنه امیز "سگ هایت را صدا کن!" نیز به گوش رازیل ..موبیوس و مالک رسید.ورادور در ان لحظه حمله ی خود به حلقه را اغاز کرده بود و شش تن از نگهبانان را کشته بود.او خون اشام های زیادی را که به انها اهمیت می داد را از دست داده بود و یانوس اخرین ان بود که ورادور غم از دست دادن ان را دیگر نمی توانست تحمل کند و به حلقه ی نگهبانان جهت مجازات حمله کرد.

در بازی اخر سری رازیل به کوره ی اتش موجود در دژ خون اشام ها می رود و از نقاشی های در ان می فهممد که ورادور اولین انسانی بود که تبدیل به خون اشام شد و به جاودانگی رسید.همچنین او در اصل سازنده ی "ریور" بود.رازیل می دانست ورادور هنوز در ان زمان(دوره ی اتفاقی بازی اخر همزمان با دوره ی اتفاقی بازی اول یعنی زمانی که کین جوان بود...بود)هنوز زنده است و به امید اینکه بتواند ورادور را پیدا کند و با استفاده از دانش او راهی بیابد تا بتواند از دست گیر افتادن در شمشیر خلاص شود.رازیل با راهنمایی های اریل به کاخ ورادور رفت و او را در باغ خانه اش پیدا کرد.او بر روی تخت بزرگ و سنگی نشسته بود و در حالی که شمشیری را در دست داشت به نظر منتظر امدن پایان بود.او میدانست که خودش اخرین خون اشام زنده ی نازگات(به جز کین)است و وقت زیادی برای زنده ماندن ندارد زیرا ادمهای موبیوس به زودی او را پیدا می کردند.

ورادور با دیدن رازیل او را شناخت و ملاقاتی که سی سال پیش با یک دیگر داشتند را به یاد اورد.او از ورادور پرسید که چرا سلاحی ساخت که نجات دهنده ی نسلش(یعنی رازیل)را در خود زندانی کند و در پاسخ ورادور به او گفت که رازیل راهش را بدون توجه به نقشش(نابودگر یا نجات دهنده)انتخاب کرده است.این نشان دهنده ان بود که ورادور به سرنوشت رازیل شک داشت و اعتقاد داشت که او میتواند هم نابودگر باشد و هم نجات دهنده.او به رازیل گفت که او چیزی از جادوی موجود در "ریور" نمی داند زیرا او تنها بدنه ی اصلی "ریور" را ساخته است و تنها دلیل ان نیز اصرار پدرش یانوس بود و او تنها چیزی که از پدرش اموخت جنگ بود نه جادو.ورادور به رازیل گفت شاید یانوس بتواند او را کمک کند و رازیل را نزد بدن بی جان یانوس که در یکی از اتاق هایش نگاه می داشت برد.

بدن یانوس در طی 500 سال گذشته هیچ تغییری نکرده بود و به خوبی توسط ورادور محافظت شده بود....به نظر می امد که ورادور شخصا بدن بی جان او را از خرابه های قلعه ی یانوس بیرون اورده بود و حالا ان روی تخت روانی قرار داشت و با شمع های فراوانی احاطه شده بود.این صحنه نشان دهنده علاقه و احترام بسیار زیاد ورادور به پدرش(در اصل سازنده اش!)علی رقم اختلاف های شخصیتی بسیار و دعواهای بسیار میان انها بود.ورادور به رازیل گفت که او بسیار به دنبال قلب تاریکی گشته تا ان را پیدا کند اما هرگز موفق نشد.اما شاید حالا رازیل بتواند ان را پیدا کند.ورادور به رازیل گفت که قلب تاریکی احتمالا در کلیسای اورنوس است و می تواند برای شروع انجا را بگردد و به او هشدار داد که اورنوس بسیار خطرناک است و مواظب خود باشد.

رازیل به اورنوس رفت و قلب تاریکی را یافت و به کاخ ورادور بازگشت و زمانی که برگشت خانه ی ورادور توسط سرباز های موبیوس پر شده بود...موبیوس به رازیل گفت که ورادور دستگیر شده است .به نظر می امد ورادور تا اخرین قطره خون جنگیده باشد.پس از ان موبیوس قلعه را ترک کرد تا به مراسم اعدام ورادور برسد.(دقیقا همان مراسم اعدامی که در بازی اول مشاهده شد و طی ان خود موبیوس به دست کین جوان کشته شد.)

ورادور در بازی بلاد اومن دو که بعد از زمان اعدامش اتفاقات بازی رخ می داد نیز حضور داشت.به نظر می امد که شخصی او را به زندگی بازگردانده بود و حال در زمان 400 سال پس از مرگش او زنده بود.

ورادور در حال ساختن سول ریور

ورادور رهبر گروه کابال بود گروهی از خون اشامان که سعی داشتند در برابر حکومت سارافان لرد مقاومت کنند.سارافان لرد از زمانی که کین را شکست داده بود حکومت در سرزمین را به دست گرفته بود.ورادور حکم یک سرور و یک نمونه ی برتر را در ان دوران برای خون اشامان دیگر داشت و بیشتر خون اشامان ان دوره را ورادور ساخته بود.بیشتر افراد سپاه نابود شده ی کین از فرزندان ورادور بودند و پس از شکست کین ورادور از کسانی بود که سعی داشت حکومت نازگات را برای کین پس گیرد.به نظر می امد کین به تجربه و قدرت ورادور جهت رهبری و ساختن نیرو نیاز داشت و راهی پیدا کرده بود تا او را دوباره زنده کند...ورادور تنها دوست و یاور قابل اعتماد کین در ان دوران بود

ورادور در این بازی بسیار تغییر کرده بود...او حالا زندگی گوشه نشین خود را در کاخ بزرگ خود ترک کرده بود و حال در پناهگاهی در مریدین زندگی می کرد و اوما یکی از فرماندهانش از محبوب ترین خون اشام های دور و اطرفاش بود ...اوما دختر ورادور به حساب می امد.

ورادور و کین با انکه کاملا به هم علاقه ای نداشتند و اعتمادی نداشتند اما با این حال پس از شکست کین ورادور او را نجات داد و 200 سال از او مراقبت کرد تا کین بهوش اید و پس از ان کین با انها متحد شد تا سارافان لرد را نابود کنند.ورادور خواستار رهایی خون اشامان از زجر بود و کین خواستار حکمرانی بر نازگات.ورادور تجربیاتش را با کین در میان گذاشت و به کین کمک کرد تا قدرتش را پس گیرد.همچنین او کین را به نزد ساحره (یک هیلدن مونث مرموز که به ورادور بدهکار بود)فرستاد.

ورادور کین را موجودی بی مسئولیت تر از خودش می دانست و می دانست کین تنها به این دلیل با کابال متحد شده تا قدرتش را پس گیرد.زمانی که فهمید اوما کشته شده است فکر می کرد که کین نتوانسته او را نجات دهد اما وقتی از کین شنید که او خودش اوما را کشت ورادور کین را یک هیولا خطاب کرد...حتی زمانی که کین به ورادور گفت دست اوما با خائنین در یک کاسه است.ورادور همراه با یانوس به هیلدن سیتی رسید اما نتوانست با او مبارزه کند زیرا به محض ورودش مجروح شد.در حال حاضر هیچ شواهدی مبنی بر اینکه پس از وقایع بازی بلاد اومن 2 چه بر سر ورادور امد معلوم نیست.هواداران بازی بر این مشکوکند که کین پس از گرفتن قدرت ورادور را نابود کرده زیرا در بازی سول ریور که از نظر زمانی ادامه ی بلاد اومن 2 است خبری از ورادور و فرزندانش نیست و همه ی خون اشام ها فرزند کین محسوب می شوند.

------
Umah

اوما یکی از فرماندهان فرقه ی کابال بود.زمانی که کین پس از جراحتش از خواب بیدار شد اوما نزد او بود و این اوما بود که در این مدت از کین نگه داری کرده بود.

اما کین را دوباره برای جنگیدن و شکار کردن اماده کرد.این وظیفه ی او بود که به کین کمک کند تا دوباره قدرت بگیرد تا با سارافان ها روبرو شود.هدف اوما این بود که کین قدرت لازم برای شکست سارافان لرد را به دست بیاورد.کین تنها امید فرقه ی کابال و خون شاام ها بود تا از دست حکومت ظالمانه ی سارافان ها رهایی یابند.

اوما در محله ی های کثیف شهر به کین دوباره اموزش داد تا پس از سالها بتواند قدرت خود را پس بگیرد اما پس از اتفاقی کوچک ناگهان از کین جدا شد.کین دوباره در چند خیابان انورتر اوما را دید او به کین مسیر رسیدن به پناهگاه فرقه ی خون اشامان را داد اما خودش نمی توانست کین را همراهی کند زیرا دستورات دیگری نیز داشت.کین به پناه گاه رفت و با ورادور رهبر فرقه ی کابال ملاقات کرد.ناگهان خبر رسید که اوما در قسمت صنعتی شهر دستگیر شده و در قلعه ی سارافان ها منتظر اعدام شدن در برابر جمعیت است.کین تنها به این دلیل نگران جان اوما بود که میترسید اطلاعاتی که داشت با مرگ او از بین برود اما ورادور نگران شخص اوما بود.اوما فرزند ورادور بود(البته فرزند خوانده یعنی ورادور اونو خون اشام کرده....همچنین توی بازی به این اشاره نشده اما در قسمت هایی از بازی اوما ورادور رو پدر صدا میزند)همچنین اوما خون اشام و فرمانده ی محبوب ورادور بود.او برای ورادور و فرقه ی کابال با ارزش بود...با همه ی اینها کین با وجود بی میلی به سراغ اسقف اعظم مریدین کرد تا راه ورود به قلعه را یاد بگیرد.
کین به داخل قلعه نفوذ کرد و اوما را در نهایت پیدا کرد.او در قفسی بسته شده بود....کین که مطمئن نبود بتواند ان را باز کند از اوما خواست تا اطلاعاتش را در مورد قسمت صنعتی شهر با او در میا بگذارد.اما اوما از سخن گفتن امتناع کرد و با او حرفی نزد.او به کین اعتماد نداشت.در نهایت کین توانست قفسی که اوما در ان بود را باز کند و اوما را نجات دهد.در حالی که به اوما کمک می کرد تا او را از قلعه بیرون ببرد... ناگهان با سارافان لرد روبرو شدند.کین طالب بود تا همانجا با سارافان لرد روبرو شود و یک بار برای همیشه نبرد را تمام کند اما اوما او را عقب نگاه داشت و به محض حمله ی سارافان لرد با سول ریور به سمت کین اوما با جادوی خود ان دو را به سمت پناه گاه تلپورت کرد.

اوما با ورادور و کین درمورد چیزی به نام سنگ اتصال که در منطقه ی صنعتی دیده بود.. صحبت کرد.کین به منطقه ی صنعتی رفت و سنگ را دزدید و در مورد دستگاه به اطلاعات کمی دست یافت...کین به طور کامل سالم از منطقه ی صنعتی بازنگشت او تقریبا نیمه جان از کارخانه ی نابود شده بیرون کشیده شد و دوباره اوما بود که در این مدت مراقب او بود تا دوباره بهبود یابد.

کین پس از بهبودی تنها و بدون یار و یاور(من مرد تنهای شبم :دی)به سمت دره های مریدین و دستگاه رفت..اوما بسیار مشتاق بود تا در این سفر کین را همراهی کند اما ورادور به او اجازه نداد و به او گفت که او اسیب دیده و نمیتواند با کین همراه شود.اوما از اینکه ورادور او را محدود کرده بود ناراحت بود و حالا دیگر هیچ کس نمیدانست چه بر سر کین امده است.چند وقت بعد کین در پناهگاه به وسیله ی تلپورت ظاهر شد اما این بار تنها نبود با کسی به نام یانوس ادرون همراه بود.حال انها نقشه داشتند تا به وسیله ی قایق از بندر شهر به سمت هیلدن سیتی بروند تا سارافان لرد را نابود کنند.این بار اوما از کین خواست تا با او همکاری کند و با او برود کین مخالف و بی میل بود اما یانوس و ورادور او را مجبور به بردن اوما با خود کردند.

شک کین درست از اب در امد ...به محض ورود کین و اوما به اسکله اوما شروع به پرسیدن سوالهایی از کین در مورد جایگاه فرقه ی کابال پس از رسیدن به امپراطوری و قدرت بود.اوما می ترسید که کین پس از امپراطور شدن انان را از یاد ببرد و کابال را که زمانی به او کمک کرده بود را به عنوان یک تهدید برای امپراطوری خود ببیند و به انها خیانت کند و نابودشان کند(اه...چقد دوراندیشی میکنه این ضعیفه!!!)...به هر حال قصد کین هرچه که بود با کله شقی با اتهامات اوما مخالف کرد و همه ی انها را تکذیب و حاشا کرد.ناگهان اوما سنگ اتصال را از کین دزدید و به سمت محل اختفای سارافان لرد رفت تا خودش او را بکشد.اگر او خودش سارافان لرد را می کشت دیگر مطمئن بود که تمام خون شاام ها ازاد خواهند شد و دیگر نیازی نبود تا کین امپراطور نازگات شود.او به هیچ وجه به کین اعتماد و ایمان نداشت.کین او را تهدید کرد و گفت سنگ را به او بازگرداند اما اوما به هیچ وجه راضی نشد و به وسیله ی تلپورت از انجا رفت..هرچند کین مدت کوتاهی بعد او را دوباره گرفت.

اوما در حال درگیری با چند تن از شوالیه های سارافان بود و به شدت مجروح شده بود.کین او را دید و به یاری او شتافت و سارافان ها را کشت و اوما که به وسیله ی جراحاتش در حال مرگ بود به زمین افتاد.او پشیمان بود از اینکه قدرتش را به درو دست بالا گرفته بود و کین و او هر دو می دانستند که اینطور بود.کین به اوما گفت که او شجاع است اما وقتی اوما از او درخواست کرد که او را با استفاده از خون خود از مرگ نجات دهد کین عقب کشید و به او کمک نکرد.اوما به کین گفت که حکومت بر نازگات در حقیقت حق کین بوده است و حال نیز دوباره به دست او خواهد افتاد.اما این برای نجات یافتنش کافی نبود.اوما به کین خیانت کرده بود و کین دیگر نمیتوانست هیچ وقت به او اعتماد کند.موقعی که کین اوما را کشت با خود گفت که اوما می توانست ملکه ی خوبی برای سرزمینش باشد اما خیانتی که در حق او کرد نابخشودنی بود

زمانی که کین با سارافان لرد مواجه شد متوجه شد که اوما نیز یکی از خدمتکاران او بوده است اما سارافان لرد حاشا کرد که اوما را نمیشناسد اما کین حرف او را باور نکرد در نهایت وقتی کین سارافان لرد را کشت اخرین سوال اوما در ذهنش امد..نازگات در زیر حکم او چگونه خواهد بود......؟


=========
The Seer

پس از کشتن سباستین کین که حالا در مورد وجود دستگاه اطلاع داشت به نزد ورادور امد وموضوع را به او گفت.ورادور به او پیشنهاد کرد تا نزد ساحره رود.ورادور باور داشت که ساحره از او پیرتر است.

ساحره در دره های بیرون از مریدین زندگی می کرد.زمانی که کین با او ملاقات کرد ابتدا اظهار کرد که تا بحال خون اشامی را به شکل او ملاقات نکرده بود.کین از او پرسید که او دقیقا چه موجودی است اما او از دادن جواب طفره رفت و حواس کین را به هدفش جلب کرد.طبیعت و نژاد واقعی ساحره هنوز هم برای طرفداران بازی نامعلوم مانده است.

شکل ظاهری ساحره به طور تقریبی با هیلدن ها یکی بود او همانند هیلدن ها دو استخوان جانبی را بر پشت کتف هایش داشت اما ساحره موهای بلندی داشت و این در حالی بود که هیلدن ها به طور کامل بدون مو بودندو اگر احتمال این وجود داشت که او هیلدن بوده است به نظر می امد از تبعیدی که برایشان در نظر گرفته شده بود فرار کرده است.به هر حال ساحره به کین در مورد دستگاه توضیح داد.البته او به هیچ وجه باور نداشت که کین بتواند دستگاه را نابود کند و به طور اتفاقی به کین گفت "سگ دست اموز ورادور" و البته وقتی دید که کین عکس العمل فوق العاده وحشیانه ای نسبت به این حرفش نشان داد نظرش برگشت(بنده خدا خوف کرد !!!)

انها مدت زیادی نبود که با هم صحبت می کردند که ناگهان سارافان لرد از راه رسید و به سپاهیانش دستور داد انجا را اتش بزنند تا شاید هر دوی انها را در اتش بسوزاند.ساحره به کین مقداری از خونش را داد تا بنوشد و کین مسرور از پیشنهاد سخاوتمندانه ی این کار را کرد و قدرت "تلکنسیس" را از او گرفت.خانه ی ساحره در حال سوختن در اتش بود ..او کین را به سمت دستگاه تلپورت کرد و خود با کین نرفت زمانی که کین از او دلیل نیامدنش را پرسید او به کین گفت که سرنوشت او از کین جداست.واضح نیست که در نهایت ساحره در اتش سوخت یا توانست خود را نجات دهد.

===============
Morlock

مرلاک قدرتمندترین خون اشام قبیله ی تورل بود و نگهبان قسمتی از معبد سارافان ها.او قدرتهای بسیاری داشت که حتی بعضی از انها با قدرتهای رازیل برابری می کرد او نیز مانند رازیل می توانست ارواح را ببلعد و میتوانست ازا نها برای مداوای خود استفاده کند.به دلیل مدت زیاد خون اشام بودنش بدن او هم مانند دیگر خون اشام های نازگات تغییرات زیادی را متحمل شده بود و او حالت انسانی کامل را نداشت.

رازیل و مرلاک در تالار اصلی معبد سارافان ها ملاقات کرد.مرلاک که شدیدا مغرور و متکبر بود و مطمئن بود که می تواند رازیل را شکست دهد اما رازیل که تحت تاثیر او قرار نگرفته بود با بی میلی به او گفت که کین یک بار او را کشته است و حالا یک خون شاام ناچیز برای گشتن او کم است.نبرد بسیار سختی بین رازیل و مرلاک در گرفت و در نهایت رازیل به سختی موفق به کشتن مرلاک شد و روح او را بلعید و قدرتی بسیار مهم را بدست اورد قدرت "تلکنیک" که تمامی خون اشام های قبیله ی تورل(و خود تورل)به طور ذاتی این قدرت را دارا بودند.