اولین پست بعد از مهاجرت :
بندر جاسک
اینجاها از اونچه که فکر میکردم صدبرابر داغون تره
چه از نظر فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، امکانات و بازرسی و قانون مداری و و و .... همه چیز...
من قبلا هم مناطق داغون و محروم رفتم
ولی دگ اینجاها نوبره
موردایی پیش اومده که بعد از ویزیت از خانه ی مادر باردار در دل کوه و کویر اومدم بیرون بعد تا خانه توی ماشین براشون گریه کردم
واقعا آدمایی که ادعاشون میشه کجان؟
جدا قصدم ریا نیست ولی خیلی پیش میاد کسایی که میان اینجا کار میکنن به جز خدمت رسانی کمک مالی و پول دارو و و و هم میکنن، ولی عدم قانون مداری توی ارگان ها باعث میشه حق ماها هم گاهی میسوزه!
واقعا نمیدونم بعضیا که ی مسِولیتی هرچند کوچک، هرچند در حد یک سیستم بهداشتی در شهرستان دارند و ظلم میکنن چجوری میخوان پاسخگو باشند...
درکل یکم سخته ولی نه زیاد، چون خودم دوست داشتم برام شیرینه
فعلا درحال خدمت گذاری هستم
فقط خاطرات تلخم مال یک ماموریت 15 روزه ست که (بالاجبار!چون وصفشو شنیدم دوست نداشتم برم و مخالفت کردم! ولی خب ماموریت بود دگ! رفتم!) فرستادنم جای یکی از همکارا که رفت مرخصی رو پوشش بدم
خدا نصیب هیچکس نکنه اونورا رو
بسیار غم انگیز،مردمش چیزی در حد زمان پیامبر! انسان های اولیه!
یعنی آرامش نداشتم از دستشون! در عرض سه ساعت سی تا مریض!اونم انسان های اولیه! نه اونا زبون منو میفهمیدن نه من زبون اونا رو
له میشدم میون دست و پاشونااا
ولی خب تموم شد دیگه
دیگه کلاهمم بیوفته اونورا نمیرم بگیرم
فعلا جایی که هستم راضیم.
بگذریم
برای همه دوستان قدیمی آرزوی موفقیت میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)