بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم
که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش ،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمی رود، می گفت :
زندگی مثل یک کلاف کامواست ،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم ،
گره می خورد، می پیچد به هم، گره گره می شود ،
بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی ،
زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود ،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید ،
یک گره ی ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد ،
محو کرد، یک جوری که معلوم نشود ،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند ،
همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید ،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است ...
{ سیمین بهبهانی }
ویرایش توسط mogan/k : 19th May 2015 در ساعت 09:24 PM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
فاضل نظری
ویرایش توسط mogan/k : 19th May 2015 در ساعت 09:23 PM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
در زندگی
از چیزهای زیادی میترسیدم؛
ونگران بودم،
تا اینکه..... آنها را تجربه کردم!
وحالا ترسی از آنها ندارم!
از "تنهایی" میترسیدم، یاد گرفتم؛ "خود را دوست بدارم"!
از "شکست" میترسیدم؛ یاد گرفتم؛
"تلاش نکردن،یعنی شکست!"!
از"نفرت مردم" میترسیدم؛ یاد گرفتم،
"بهرحال هر کسی نظری دارد"!
از "درد"،....میترسیدم؛ یاد گرفتم،
"درد کشیدن، برای رشد روح لازم است!"
از "سرنوشت"،....میترسیدم؛یاد گرفتم، "من،....توان تغییر آن را دارم"!
از "آینده"،....میترسیدم؛ یاد گرفتم،
"میتوان، آینده بهتری ساخت...!"
از "گذشته"،میترسیدم؛فهمیدم، "گذشته،....دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد!"
و....
بالاخره از"تغییر"،....میترسیدم؛
تا اینکه یاد گرفتم،
"حتی، زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز، کرم بودند و تغییر آنها را زیبا میکند"!
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
ناگهان دلت میگیرد
از فاصله بین آنچه میخواستی
و آنچه که هستی ...
| ژوان هریس |
ویرایش توسط mogan/k : 21st May 2015 در ساعت 04:40 PM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم خیلی !
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
من به یک عشق خیالی دلخوشم
من به گلدان خالی دلخوشم
باز تنهایی وفصلی بی صدا
به گلهای قالی دلخوشم
چینی صد وصله ای از جنس اه
با همین اشفته حالی دلخوشم
راز دریا خفته در اغوش من
من به خواب خشکسالی دلخوشم
هیچ کس تنهاییم را سرنزد
با سکوت این حوالی دلخوشم.....
ارامش سهم قلبی است که تصرف خداست.
هر که خود داند و خدای دلش
که چه دردی ست ، در کجای دلش
| مهدي اخوان ثالث |
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
زندگی مثل آب خوردن میمونه ، اگه زندگی نکنی زود میمیری
کلامی زیبا ازامام علی(ع) :
اي مالك ! بدان اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگيزه های پنهان متهم ميكنند، ولی مهربان باش.
اگرشريف و درستكارباشی فريبت ميدهند ، ولی شريف ودرستكار باش .
نيكيهای امروزت را فراموش ميكنند، ولی نيكوكار باش . بهترينهای خودت را به ديگران ببخش ، حتی اگر اندك باشد .
" درانتها خواهی ديد آنچه مي ماند ميان تو و خداي توست، نه ميان تو ومردم... . "
*نهج البلاغه
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)