 
            
             دوست آشنا
            
            
                دوست آشنا
            
            
            
             
            
                 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                [
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                چه تلخست با بغض بنویسی با خنده بخوانند....
ویرایش توسط mogan/k : 10th May 2015 در ساعت 02:05 AM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
...
"مےگذرد"
ولی دق می دهدتـــــا بگــــــــــــذرد.
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                امشب از آن شبهاست . . .
از آن شبهایی که فقط خدا میداند
چه ها میگویم: از آن گفتنهای خیس
و از آن غرور های بلند و مرتفع خبری نیست . . .
فقط خدا و من ! ! !
امشب شب من و اوست . . .
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                با گریه های یکریز
یکریزمثل ثانیه های گریزبا روزهای ریختهدر پای بادبا هفته های رفتهبا فصلهای سوختهبا سالهای سخترفتیم وسوختیم وفرو ریختیمبا اعتماد خاطره ای در یاداما..........
قیصر امین پور
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                آرام باش
آرام باش، حوصله کن،
آب های زودگذر،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
 پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
                ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم.
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
 
            
             دوست آشنا
            
            
                دوست آشنا
            
            
            
             
            
                در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)