آن یار که آراسته با نام پری بود
سرمایه ام از کار و تلاش بصری بود
یک یار دگر داشتم آن وقت، که او نیز
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
من بودم و ماه رخ یاران پری چهر
آری چه کنم دولت دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
آن دوست که هرچند کمی هم ددری بود
آن یار پری چهر و این یار پری نام
تحصیل من از درس کلاس نظری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه نه وقتی،
من بودم و ایشان و کنارم دگری بود
تا عاقبت از راز دلم پرده بر افتاد
این کار از آغاز هم آری خطری بود
می آمدم و چشم من افتاد به اینجا
با آنکه گذار من از اینجا گذری بود
اسباب هنر بود که می آمد و می رفت
از مدخل بازی که گذرگاه پری بود
پرسیدم و گفتند همین جاست و گفتم :
ای کاش که ین حوزه از اول هنری بود !
ناصر فیض
فقط خاستم با این تاپیک شوخی کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)