بنده کلا تنبلم همین الانم تومهمونی ام
کلا کارخاصی بجزدست گل به اب دادن بلدنیستم
هرموقع ام واسه کاری صدام میزنن میگم درس دارم
چندروزقبل مامانم ازتواشپزخونه صدام زدگفت ظرف هایی روکه چندروزه دوروبرت جمع کردی توشون چیزخوردی رو برام بیار بایه صحنه بتورنکردنی روبه روشدم که مامانم گفت بخدا یکی دیگه بودالان ازجخالت اب شده بود
چندروزقبلتر یه فنجون چایی رو برده بودم تواتاقم که بخورمش(2حبه قندانداختم توفنجون) ولی همونجاحوصله نداشتم بخورمش ولش کردم دیگه نبردمش تواشپزخونه چایی توفنجون درحدعسل غلیظ شده بود یعنی واقعااون لحظه برای چنددقیقه خواستم تحت تاثیرقراربگیرم ولی گفتم بیخیال این ژست هابهت نمیاد
هیچی دیگه مامانم یجوری نگام میکردکه بازرفتم تواتاق ودروبستم





.gif)
پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)