هر چی بیشتر میدونم میفهمم هنوز نادونم
باید یاد گرفت تا قبل فاتحه رو تابوتم
یاد بگیرم سن و سال پیش عشق کشکه
به یه هفتاد ساله ی عاشقم میشه گفت بچه
یاد بگیرم دروغ یعنی سقوطه ته چاه
خاکی باشم ولی باشه غرور سره جا
یاد بگیرم بجنگم نشینم بگم به درک
یکیه معنی بشین بفرما بتمرگ
یاد بگیرم نصیحته پیرا طلاست
رفافت جای خودش حساب جیبا سواست
یاد بگیرم ببخشم تا بخشیده شم
بفهمم ، تا فهمیده شم
یاد بگیرم ته جیبم حلاله حروم نشه
میشه نامرد بود ولی صفا تو مردونشه
ییاد بگیرم تهش مرگه بعدش قبره
جا نداره واسه مال ِ دنیا که سرش جنگه
تا حس میکردم علامه ی دهرم
می دیدم توی نادونیام غرقم
تا باز میشد قلاده ی مغزم
سریع میومد فلسفه به جنگم…
باید یاد بگیرم زندگی بازیه قفلی شی فولی روش
مثل فیفا صد دست بازی کنی غولی توش
یاد بگیرم ترس یعنی خیس کردن هدف
با دو دلی فقط میشه بیشتر وقتت تلف
یاد بگیرم عمر کوتاه و تیزه مسیه
پر نکتس کلش ولی ریزه و تستیه
یاد بگیرم عقل سالم تو بدن سالمه
چه حسیه ورزش کنم چون بعد چتی فسیه
یاد بگیرم تاریکیه توهمه جلو پام
تنها راه نجاتشم توکل به خداست
اگه عشق بدم بش هر روز میتونم اون بالا جشن بگیرم
تولد دلو باش
یاد بگیرم خانواده یعنی همه چی
بعضی وقتا جلو بزگترت باید خفه شی
حتی اگه بد کنن با تو ، سد کنن راتو
تو عصا دستشی پس نگو برا چی
یاد بگیرم از هر دستی بدم میگیرم
همین دنیا بهشت و جهنم و میبینم
باید حریف ببینم نفسمو
یادم نره اصلمو
هدر ندم انرژیمو
نجات بدم نسلمو
تا حس میکردم علامه ی دهرم
می دیدم توی نادونیام غرقم
تا باز میشد قلاده ی مغزم
سریع میومد فلسفه به جنگم…
دوست داری کی باشی ها ؟..
تا حس میکردم علامه ی دهرم
می دیدم توی نادونیام غرقم
تا باز میشد قلاده ی مغزم
سریع میومد فلسفه به جنگم…
شاید ....
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهش جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گویم
فروغ
ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 05:41 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
دوست آشنا
یه صبح دیگه
یه صدایی توی گوشم میگه
ثانیه ها رو تو داره میره
امروزو زندگی کن
فردا دیگه دیره
نم نم بارون
میزنه به کوچه و خیابون
یکی میخنده یکی غمگینه
زندگی اینه
همه ی قشنگیش همینه
خورشید و نور و
ابرای دور و
هرچی که تو زمین و آسمونه
بهم انگیزه میده
رها کن دیروزو
زندگی کن امروزو
هر روز یه زندگی دوبارس
یه شروع جدیده
………..
دوست دارم زندگی رو
دوست دارم زندگی رو
خوب یا بد
اگه آسون یا سخت
نا امید نمیشم
چون دوست دارم زندگی رو
………..
دوست دارمزندگی رو
………..
چشماتو وا کن
یه نگاه به خودتو دنیا کن
اگه یه هدف تو دلت باشه
میتونه کل دنیا تو دستای تو جا شه
جاده ی دنیا
میسازه واست کابوس و رویا
یکی بیدار و یکی خوابه
راهتو مشخص کن
این یه انتخابه
اگه ابرای سیاهو دیدی
اگه از آینده ترسیدی
پاشو و پرواز کن
تو افق های پیش رو
اگه به سرنوشت میبازی
تو بخوای فردا رو میسازی
پس دستاتو ببر بالا و بگو
دوست دارم زندگی رو
دوست دارم زندگی رو
خوب یا بد
اگه آسون یا سخت
نا امید نمیشم
چون دوست دارم زندگی رو
دوست دارم زندگی رو
………..
دوست دارم زندگی رو
دوست دارم زندگی رو
خوب یا بد
اگه آسون یا سخت
نا امید نمیشم
چون دوست دارم زندگی رو
دوست دارم زندگی رو
زندگی بهتر ازاین نمیشه
بابا آب داد...
بابا نان داد...
خواندیم و نوشتیم و حفظ شدیم، اما درک نکردیم.
بابا آب داد:
آری پدر برای شرمنده نشدن در مقابل فرزندش شب و روزش را یکی کرد،
برای سربلندی کودک در مدرسه سر خود را خم کرد.
دستانش پینه زده بود ، پلک های چروکیده، خط عمیقی روی پیشانی.
نشسته بود رو به رویش کوه غم و با گل های قالی بازی میکرد...
غم خرید جهیزیه دختر دم بختش،
ترس فردای پسر رشیدش،
همسرش دانه های تسبیح را نخ میکرد تا کمک خرجی باشد.
چشم های زن سو نداشت.
مرگ تدریجی شور و نشاط را حس میکرد.
پدر دیگر زنده نبود فقط نفس میکشید، نفس میکشید و آرزو هارو تنها در قفس میکشید.
یارانه میدادند شاد بود...
اما به چه قیمتی؟
پدر دیگر نان نمیاورد پدر خسته بود پدر مرده بود پدر....
قدرش را ندانستند رفت... چه تلخ... نتوانست زندگی را تحمل کند...
درد را در خود تزریق کرد، سختی را نوش کرد، آرزو میکرد که کاش اخته میشد و این روزهای پسرش را نمیدید.
باز هم میخوانیم بابا نان داد...
اما سرنوشت درس هارا را تغییر داد:
((( بابا برای نان داد )))
تا اطلاع ثانوی خسته ام ...!!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)