یک روز انیشتن سوار بر اتوبوسی داشت به سمت محل کارش میرفت. اتوبوس از ساعت بزرگ شهر دور میشد. انیشتن به ثانیه گرد ساعت نگاه کرد و با خود گفت من از برخورد نور با عقربه و بازتاب آن به چشم خود زمان را درک میکنم. حال اگر این اتوبوس باسرعت نور از ساعت شهر دور شود چه؟ نور عقربه ها هرگز به چشم من نمیرسد پس زمان متوقف شده است. این حرف خنده دار جرقه ای بود تا تئوری نسبیت رو بده
من خودم اعتقاد دارم که انیشتن حتی رویا پردازی ک قبل از اینکه رو کاغذ بیاره درست بوده![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)