يك سال خواستم مخترع باشم برا هفت پشتم بس بود
هنوز يادمه تو دوران دبيرستان يه فكري به سرم زد دنبالشو گرفتم رفتم بسازمشو واس جشنواره خوارزمي همون سال برسونمش
چشمتون روز بد نبينه وقتي برا دبير راهنماي پژوهشسرا توضيح ميدادم ماخاس گريه كنهاخه طرح سختيرو ماخاستم بسازم
خيلي فكرم با برق سروكار داشت و كسي كه هم برق خونده باشه و هم مكانيك -دبير راهنما گفت اينوچطور ماخاي درست كني؟؟؟اديسون خدابيامرزم اگه بود نميتونست حالا من بدبخت چطوري اينو بسازم؟؟؟؟
حالا منو ميگي از فشار خون بالا مويرگاي مغزم ماخاس بتركه
خلاصه بعد اينكه يكيو تهران معرفي كرد واس ساختش و بعد هماهنگ كردنم باهاش و كلي رفت و امد رفته بود واسم پنكه درست كرده بود
چيزي كه اصلا ربطي به موضوعم نداشت
ماخاستم خودمو بكشم
به راحتي قيدشو زدم
تا اينكه سال بعدش داشتم قدم ميزدم كه چشمم به محل ارائه ي رتبه ها خورد رفتم داخل و داشتم طرحارو ميديدم كه به يه نفر برخوردم كه همون طرح منو داده بود اما فقط كتبيش بود ولي رتبه ي اولو كسب كرده بود!!!!!!
دوستان اگه ايده اي به ذهنتون رسيد تا تهش بريد خودتونو ب اب و اتيش بزنيد و انواع راه هارو انتخاب كنيد حتي اگه يه جا به بن بست رسيديد شايد اگه منم ادامه ميدادمش....
خدايا شكرت از حكمتت![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)