مگر دوست داشتن
از لانه ی پرنده یی پَر می کشد
که دل مان زود
خسته می شود از هم ؟
نگاهت ،
کافی ست
برای مُردن دختـری که
هیچ نداشت
جُز کوهی که شبیه تو بود !
بیـا
وام دار هم شویم
عشق را ،
تنهایی تو ، مرا از پای در می آورد ..
چشم به هم بزنی
گیس هایم برف می گیرد و
سپید شعر می شود !
من از دنیا ،
تو را قرض می خواهم ..
کفایت می کند
نشستن کنارِ دلت و
رنگِ چشمانت را
تند تند از بَر کردن !
از فصل ها
بهترین را نمی خواهم ،
بهار قول دهد
تو را برای من پَس بیاورد ،
برف را شادی
بر سر مردمان می ریزانم !
شطرنج
شهرِ درد است !
سربازِ دلباخته
برای شاه
می جنگد ،
رُخ زمین می زند و
اسب را تنها برای او
در مربع های
سیاه و سفید می تازاند ؛
ولیکن شاه ،
وزیر که می بیند
مات
می شود !
داستان عشق چونین است ،
مُردن
برای کسی که
عاشق دیگری ست !
بیـا حل شو در من
چون قند در تلخ ترین
چای !
هنوز بیاد دارم
دوست داشتن را !
نیلو فر. 93/10/18
علاقه مندی ها (Bookmarks)