پیرو گفته های دوست گرامی؛ می خواستم یک تحلیل از چرائی این قضیه در ایران داشته باشم چون علی الظاهر، این روند خلاف عقل سلیم است.
_ هشتاد درصد اقتصاد در کشور ما دولتی است. لذا دولت خودش یک رقیب برای بخش خصوصی است. مثلا وزارت دفاع ما، خودش تجهیزات خودش را می سازد. آهنگری، ریخته گری، نجاری، آبکاری، انواع کارگاه و کارخانه ساخته است. حتی در پروژه های پیمانکاری عادی حوزه خدمات هم، با بخش خصوصی رقابت می کند.
حالا یک نخبه می رود، در می زند و مثلا می گوید من تکنیک ساخت یک وسیله مهم دفاعی را به دست آورده ام. این نخبه، عملا یک رقیب برای در و دکان آنهاست و نه چیز دیگر. این در حالی است که مثلا وزارت دفاع آمریکا، هر آنچه نیاز دارد، از ناو هواپیمابر و جنگنده رادار گریز و زیر دریائی گرفته تا مهمات و حتی کلاهک هسته ای را، تنها با انجام تشریفات کامل مناقصه، به بخش خصوصی کشورش سفارش می دهد. در فضائی کاملا سالم و رقابتی. حتی در قالب ارگانی به نام darpa از نخبگان جسته و گریخته دارای ایده های ناب هم حمایت می کند...دولتی کوچک اما بسیار کارآمد.
_ دولت ما عمده درآمدش از محل فروش نفت، گاز و فرآورده های بالادستی بر پایه مواد معدنی است. این دولت نیاز چندانی به مالیات ندارد و اصلا تا کنون به دنبال ساز و کار دقیقی نرفته که ببیند هر کدام از اتباعش، چقدر دارائی و یا درآمد دارد. این دولت چند دهه است نفت می فروشد و ظرف این مدت، به مرور با پولهای یا مفت نفت، انواع و اقسام صنایع و کارخانجات تولیدی تاسیس کرده و کاملا چاق و ناکارآمد شده است. مدیرانی هم که بر این شرکتها ریاست می کنند نه بر اساس شایستگی و نخبگی، که بر اساس روابط جناحی و گروهی، داشتن کارت فعال و سابقه رزم و ... انتخاب شده اند. بنابراین، این مدیران نه نیاز به نوآوری دارند و نه اصلا حرف یک نخبه مخترع را درک می کنند. ضمنا ساز و کار یک سیستم اداری و دولتی، ذاتا دست و پای یک مدیر را برای پذیرش ریسک تعامل با یک فرد نخبه می بندد. بنابراین ؛ مدیر دولتی ترجیح می دهد تا اگر به قطعه یا تکنولوژی خاصی نیاز دارد، مستقیم آن را از خارج کشور وارد کند... بدون دردسر، راحت و تمیز، حتی اگر ده برابر هم گرانتر از نمونه داخلی باشد، هیچ ناظری نیست تا کوچکترین ایرادی از وی بگیرد. گاهی حتی پورسانتی شیرین هم، از جانب نماینده واردکننده کالای برند خارجی به او تعلق می گیرد.
تا کنون هیچ کسی به چشم ندیده که یک مدیر دولتی، در پی دست به سر کردن یک نخبه، از سوی مدیران رده بالاتر خود، بازخواست شده باشد.
_ بازار سرمایه هم در خدمت ایده های نو کارآفرینان و نوآوران نیست. بروید تحقیق کنید اصلا چند درصد سرمایه های بورس و فرابورس در کشور ما، در اختیار تولید است.
_ در مورد سرمایه گذاران عادی هم، آنها عادت کرده اند به کسب درآمد با حاشیه سود زیاد و ریسک کم ناشی از سوداگری و رانت؛ در نظر بگیرید که در صحنه اقتصاد کشور ما؛ کوهی از پول نفت در کشور هست در مقابل یک تپه کوچک پول ناشی از سایر فعالیتهای تولیدی یا خدماتی مردم. در چنین وضعیتی، این سرمایه است که می تواند سهم بیشتری از این کوه پول را به سر سفره شما هدایت کند و نه نوآوری و فن آوری.
_ بانکها هم در کشور ما، مشغول جذب سپرده های مردم و استفاده از آنها در بنگاهها و شرکتهای تابعه خودشان هستند. هیئتهای مدیره آنها هم به مرور آموخته اند که با خرج مقادیری پول در راهروهای مجلس و وزارت خانه ها، با آرامش به این روند ادامه بدهند.
بنابراین برای یک نخبه باهوش در این اوضاع، به ویژه اگر نتواند به خارج از کشور برود و یا یک کانال رانتی در داخل کشور پیدا کند، تنها راه باقیمانده، تلاش برای کشف و پاسخ به یک نیاز واقعی در میان مردم عادی کوچه و بازار است که البته آنها هم حداکثر، بیست درصد gdp کشور ما را بر عهده دارند.
برای مدیران تازه کار دولتی هم پیشنهاد می کنم قبل از گماشته شدن پشت یک میز ریاست دولتی یا شبه دولتی، یک دوره «کلاس آموزش دست به سر کردن نخبگان ایرانی» را بگذرانند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)