دریغا که بگذشت عمر عزیز / بخواهد گذشت این دم چند نیز
 
            
             دوست آشنا
            
            
                دوست آشنا
            
            
            
             
            
                 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                دریغا که بگذشت عمر عزیز / بخواهد گذشت این دم چند نیز
 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                ز شراب وصل جانان سر من خمار داردسر خود گرفته دل هم سر آن ديار داردچه کند دگر جهان را چو رسيد جان به جانانچو رسيد جان به جانان به جهان چه کار دارد
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می کند
چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشین
 
            
             دوست جدید
            
            
                دوست جدید
            
            
            
             
            
                 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                نزد موسی نام چوبش بد عصانزد خالق بود نامش ازدها
بد عمر را نام اینجا بت پرستلیک مومن بود نامش در الست
مولانا
 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                نيست وش باشد خيال اندر روان
تو جهاني بر خيالي بين روان!
مولانا
[SIGPIC][/SIGPIC]
 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                نقش پیری را ز آب و رنگ ها نتوان زدوددر زمستان برف رسوا بر سر هر بام بودمهدی سهیلی
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                در دیده عیان تو بودی و من غافلدر سینه نهان تو بودی و من غافلاز جمله جهان تو را عیان می جستمخود جمله جهان تو بودی و من غافلخواجه عبدالله انصاری
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
 
            
             یار همیشگی
            
            
                یار همیشگی
            
            
            
             
            
                .gif) 
	
 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                لنگ لنگان قدمی برمیداشت
هرقدم دانه ی شکری میکاشت
 
            
             دوست جدید
            
            
                دوست جدید
            
            
            
             
            
                 پاسخ : مشاعره
 پاسخ : مشاعره
                ترسون"ترسون
پرسون"پرسون اومدم در خونتون
ترسون و لرزون " دل نگرون اومدم در خونتون
یک شاخه گل در دستم
سر راحت بنشستم
ازپنجره من و دیدی " مثل گلها خندیدی.................(ببخشید 1ترانه شاد بود که خیلی دوسش داشتمحالا 1بیتم میگم نفر بعد با هرکدوم دوس داشت شروع کنه)
تو که یوسف نیستی " یعقوب باشهمچو او با گریه و اشوب باش

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)