سلام
حسابی سوتفاهم شده.
از کجا میدونین بنده با مگس کش حشره ای کشته ام؟ یا...
حالا بیخیال.
یاد یه خاطره ای افتادم بگم خوبه:
تو دوران تحصیلمون ما تو یه کتابخونه ای مطالعه میکردیم. بچه ها صبح می اومدن شب میرفتن. یه کم دورتر از ما یه مسجدی بود که داخل بازار بود. اون مسجد یه شبستان داشت که بچه ها میرفتن ناهار بعده نماز اونجا استحراحت میکردن.
یکی بود بعده نماز و استراحت اومد کتابخونه به محض نشستن پاشد رفت. بعده دقایقی اومد دوباره نشست بعد دستاشو نگاه کرد دوباره پاشد رفت بعد از دقایقی دوباره برگشت ... چندین بار رفت و اومد.
نگو که هروقت میاد میشینه میبینه مورچه ای رو بدنش هس. میبره مورچه رو به شبستان میذاره و برمیگرده تا مورچه آواره نشه.
گفنین له کردن مورچه یاد اون خاطره افتادم.تعریفش خالی از لطف نبود.
بنده عذر میخوام.اصلا منظور بنده این نبوده که شما برداشت کردین. به بزرگواری و خانمی خودتون بنده رودعفو بفرمایین.
از بچه ها و مدیران عزیز هم عذر میخوام که در این تاپیک عامل ایجاد بحث شدم.
از خانم دکتر هم عذر میخوام. قصد بنده اصلا چنین حرفایی نبوده. یقینن حق با شماس که بنده باید به اعمال خودم برسم.به بزرگواریتون ببخشین.
یامولاعلی (ع)
![]()
![]()
![]()
الهی؛ تشنگی ام را در کسب علم و عملم را در آنچه رضایت توست قرار بده.
آمین
دوست آشنا
هر کُجا زیبایی هست،
.... ردِّ دست های تو را می بینم ...
♡❤
![]()
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
دوست آشنا
بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست .
گفتم : امروز میخرم . وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم .
بچه دوید جلو و پرسید : بابا بیسکویت کو ؟
... گفتم : یادم رفت .
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت : بابا بَده ، بابا بَده .
بچه را بغل کردم و گفتم : باباجان ! دوستت دارم.
گفت : بیسکویت کو ؟
دانستم که دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد .
چگونه ما میگوییم خدا را دوست داریم ، ولى در عمل کوتاهى مىکنیم ؟
هرچند خدا مهربون تر ازین حرفاست..........
کاربر اخراج شده
دلم تنگ میشه برای بهانه های شیرین درس نخوندن....
برای پچ پچ های نیمکت آخر کلاس....
برای مسخره کردنا و ادای معلما رو در آوردن...
برای یواشکی خوراکی خوردنا پشت سر جلوییت...
برای خوابیدنای سر زنگ معارف!!!
دلم تنگ میشه برای چشم تنگ کردنا وقتی ناظمو میدیدم تا مداد چشامونو نبینه...!
برای بزن و برقصای توی کلاس و حیاط...
برای دردو دل کردنامونو اشک ریختنای بیخودیمون!
دلم تنگ میشه حتی برای دعواهامون...اونم سر چیزای بیخود!
دلم تنگ میشه واسه شب امتحانامون!که با sms معلم بدبختو به فحش میکشیدیم!
دلم تنگه برای پیچوندنامونو مدرسه نرفتنامون...
دلم تنگ میشه واسه زنگ تفریحامون....
برای پاتوقمون تو پشت حیاط مدرسه...
برای خندیدنای از ته دلمون...
هنوز نفهمیدم دبیرستانی که تا دیروز دغدغه بود،امروز دلتنگی و فردا حسرت است.
حسودیم میشه به آنهایی که روی نیمکت و بغل دستیم مینشینند
حسودیم میشه به هیاهوی(خانم نخوندیم)ها...
چقد سخته دل کندن از دوستات...چقد سخته دیگه نتونی هر روز ببینیشون...
وجودم به بزرگنر ها پیوست...
مدرسه...دلم برات تنگ شده...!خیلی...
" شک نکن " دنیا همینه :
مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !!
خوبی " تــاوان " دارد ..... بدی " احترام " !!
پاک باشی " تـَـنهایی " ....... خیانت کنی " با کلاســی "
اما
✔ دور باشـــی و تــپــــــنده
↙ بهتر است از این که
✔ نزدیـــک باشی و زننـــــــده
این مفــــــهوم را که در رگ هـــایت جاری کنی
✘ دیگر تنـــــــــها نخواهی بود✘
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ... ... روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده و احســـــاس نام گرفته شده است ...ارزان نمی فروشمش...
گاهی باید بگذارند در انتهای نقطهی نامعلوم نگاهت گم شوی
نباید صدایت کنند
به شانهات بزنند
تکانت دهند
نباید به خالی اطراف برت گردانند
گاهی باید از سکوتت تمام قصه را بخوانند؛
بیآنکه بپرسند "نیستی، کجایی؟" تا انتهای دنیای دیگرت بروند
گاهی باید به دنبالت بیایند ...
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ... ... روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده و احســـــاس نام گرفته شده است ...ارزان نمی فروشمش...
کاربر فعال سایت
اﻭ " ﻣﺮﺩ " ﺍﺳﺖ
ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺟﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود...
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ...
به او سخت نگیر..!
او را خراب نکن..!
ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ...
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ...
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ هایش ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ کند ﻭ ﺍینطوری با همه ی دنیا لج کند..!
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست...
یک ﻭقت هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
"میم" مثل " مرد"
ویرایش توسط سونای : 15th December 2014 در ساعت 05:39 PM
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
دوست آشنا
دوست آشنا
خــــــــــدایا...؟!、、
میشود امشـــــــب...؟!、
همین امشــــــــب...!
کمـــــــــــی、、、 "بــــــــــــــــــــارا " ببارد...؟!、、、、
میخواهم ...خیســـــــ باران شوم...、、、、、、、
دانه دانه قطــــــــره های پاکش را در آغـــــــــوش بگیرم...、、、、、
برایش "شعــــــــــر" بگویم...、、、
و کمی...、、、
"اشـــــــــــــک" بریزم...؟!
خدایـــــــــــــــــــا.. .؟!
من قول میدهم سرما هم نخورم...!、、、、、
تو فقط به باุุرانุุ بگو...、、
لطفـــــــــــــا کمی ุุبباุุردุุุุ...؟ 、、、、、、、
این جـــــــــــــــــا...
یک نفــــــــــــر هست که...
دلـــــــــــش به اندازه ی تمامุุ روزุุุ هایุุ باุุرุุانیุุ
گــــุุــุุุــุุุุุـ ุุุุـุุุุุุุุـุุุ ุุุุــุุุุุุـุุุุ ุุุุุـุุุุุุุـุุุ ุุـرفته....、
![]()
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)