یادگاری عروسی رویایی!
بوی نم باران و نسیم خنک عصر، پاییز و بهار را جای هم نشانده است. دلم می خواهد عروس و داماد دیرتر از موعد برسند تا از فضای دل انگیز و سکوت اطراف سالن عروسی لذت ببرم اما برای اولین بار داماد دقیقا زمانی که قول داده بود رسید.جوانی که هنوز صورتش سبز نشده اما اگر تماس های مکرر و امر نهی هایش به دیگران هم نباشد جنم از سر رویش می بارد.
صدای اذان بلند می شود و وقتی رکعت سوم نماز مغرب را در نماز خانه به پایان می برم متوجه می شوم پشت سرم ایستاده و اقتدا کرده است.با وضو بود انگار!دانشجوی کارشناسی ارشد است و با توکل به خدا و البته کمی هم جیب پدرش ازدواج کرده.
دسته ای بروشور دستش گرفته و دائم به خدمه ی سالن تذکر می دهد آنها را کنار هر بشقاب بگذارند.یکی هم به من می دهد و می گوید یادگار جشن عقد است:یک شعر از حمید رضا برقعی، نگاه علوی و فاطمی به زندگی مشترک، آیات غدیریه، نظر رهبر انقلاب در خصوص ازدواج و این متن خودمانی که بخشی از آن این است:
سلام عموها، عمه ها، دایی ها و دوستای عزیزمونگفتیم از شرایط ازدواجمان برایتان بگوییم.عرضمان به خدمتتان که نه خانه آنچنانی( و حتی اینچنانی) میخواهد، نه مهر مدرک سربازی، نه حقوق فلان تومانی، ...فقط شالوده ای از ایمان و عشق و یک دل شیر می خواهد که برایتان رقم بزند بهترین ها را.بهترین هایی فقط با هدف جلب رضایت خدا و بر مبنای سیره اهل بیت و شهدا انشاء الله...
زیرنویس:پای دین که به میان می آید، هر چه از ظواهر عوام پسند خانمانسوز است مچاله می شود و حقایق آرامش بخش انسانی میایند وسط وسط.همانی که بخشی از آن را روایت کردم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)