سلام ،
من امسال دانش آموز سال سوم دبیرستان رشته ریاضی مدرسه تیزهوشان هستم .
از سال اول راهنمایی تو این مدارس بودم و خوب در کنار خدمات نسبتا بهتر آموزشی( و نه رفاهی) که در مقایسه با مدارس دیگه وجود داشت تو مدرسه ما ، خیلی چیزا هم نبوده و نیست . مهم نیست 6 سال از عمره من چه خوب چه بد تو این مدرسه گذشته.
این یه امره مسلمه که این 2 سالی که از دوره ی دبیرستان من باقی مونده ، تقریبا یه جورایی جز مهم ترین سالای زندگیم محسوب میشه و همین سور این سال هستن که شاید آینده ی منو میسازن.
من همه ی شرایط لازمو برای پاس کردن کنکور دارم :
امکانات ، هوش ، خلاقیت ، وقت ، اعتماد به نفس
الا دو مورد :
علاقه ، آرامش
من واقعا هیچ علاقه ای به این محیط آموزشی داغون ندارم ، هر روز که میگذره نفرتم از مدرسه بیشتر میشه . واقعا نمیفهمم چرا ما باید بتونیم سخت ترین مسایل فیزیک و ریاضی و شیمی و حل کنیم و مغز آماده و تمیزمونو با یه سری چیزای بی ارزش پر کنیم ؟ !
چرا باید آزمونی به اسم کنکور و بدیم که از تنها چیزی که برخورداره استاندارد سازمانه سنجشه ! واقعا کنکور آزمون عادلانه ایه ؟ من با کسی مقایسه میشم که تو بهترین شرایط آموزشی پایتخت تو گرون ترین مدرسه ها و با کمک گرون ترین استادا داره درس میخونه و افرادیم با من مقایسه میشن که تا حالا اسم تست و کنکور به گوششون نخورده !
من اصن علاقه ای به انجام هیچ کدوم ازین کارایی که دارم انجام میدم نیستم. امسال مجبور شدم همه ی کارایی که دوست دارم انجام بدم و جز تفریحات سنم هست و کنار بزارم.
کلاس زبان ، کلاس موسیقی ، مهمونی ، عروسی ، ...
تنها لزومی که وجود داره تا باعث بشه من این شرایطو تحمل و قبول کنم اینه که از هیچ طریقه دیگه ای به جز پاس کردن کنکور نمیتونم وارد یه دانشگاه خوب بشم ، و امن این حقیقت و پذیرفتم که باید سوخت و ساخت .
نمیدونم کسی حرفای منو میفهمه یا نه. هر روز من داره با بی انگیزگی میگذره و این داره منو از بقیه عقب میندازه . فقط خوهاشی که دارم اینه که لطفا نگید باید با شرایط کنار بیای . همه ی آدما یه دوره های سختی رو باید تحمل کنن. من واقعا گوشم پره ازین حرفا !



                    
                    
                    
                        
  پاسخ با نقل قول
	


	


	
من تو یه محیط کوچیک و شهر کوچیک درس میخوندم و مدرسه میرفتم محیطی که شاید به زحمت میشه یه دبیر با سابقه توش پیدا کرد که اصلا بدونن کنکور با چه ک ای نوشته میشه
سال اول دبیرستان که تموم شد از مادرم خواستم برگردیم به اصفهان تا توی خود اونجا برای هدفم تلاش کنم ولی محیط دبیرستان ...که اسمشو نمیبرم واقعا محیط عذاب اوری بود و همه ی دانش اموزا نه به چشم دوست بلکه به چشم دشمن بهت نگاه میکردن و دبیرا360درجه متفاوت با دانش اموزا کار میکردن و این ناعدالتی رو برای من به روشنی مطرح میکرد
از اینکه وارد محیطی سرتاسر عذاب اورشده بودم رنج زیادی میکشیدم و مادر و خواهرم همواره بیرون بودند و من در خانمون تنها تا ساعت 11شب به در و دیوار زل میزدم و پدر و برادرم هم در همون شهر کوچیک مونده بودن و به همین دلیل ما وسایل خونمون رو با خودمون نیاوردیم یعنی من تلوزیون و رایانه و هیچ چیز در دسترسم نبود
برای بچه ها کتاب کنکور خریدم برای معلما نکته در میاوردم که به بچه ها بگن و زنگ های تفریح با بچه ها علمم رو تقسیم میکردم خلاصه معدل کتبی سومم شد19.95و این خودش میتونه حاکی از تلاشم باشه اما...


علاقه مندی ها (Bookmarks)