در اطراف دماوند کوه بالغ بر چندین فقره ! پلاستیک رو پر از آشغال جمع نمودیم
یه پیرمرد تا اونا رو دست ما دید ، هی میگفت بیاید اونور تر پر آشغاله
اصرار هم داشتا !!
هی میگفتیم بابا مگه چن تا دست داریم
اینم همش اصرار ! که بیاید اون ور پر از آشغاله
بقول ایرج میرزا
هیچ پریشان نشده خواب من
ابر ندیده شب مهتاب من
سالی 2-3روز احساساتی میشم !!
به نگرم روز سومشه !








پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)