قبل از هر چيز انتقادي از بعضي دوستان بکنم:
ديده ام که دوستان در بحث ها دين، قرآن، حديث و اين قبيل موارد را اصل و پايه قرار مي دهند. اين درست
ولي وقتي طرف بحث کسي باشد که (به هر دليل) هنوز اين چيزها را قبول نداشته باشد، شما حق نداريد از چنين چيزهايي به عنوان منبع و مدرک استفاده کنيد. اين خودش يک بي منطقي تمام عيار است! اميدوارم اين نکته را در نظر داشته باشيد. .... و اما بعد:
مطالبم را در چند سر فصل طرح مي کنم تا يک کم نظم داشته باشد:
1- فهم اصل دين به صورت علمي (منظور علوم تجربي نيست) چيزي بسيار سنگين است و درک آن بسيار سخت است و شما فکر نکنيد که همين جور الکي در کوچه و بازار ريخته، يا هر طلبه روحاني که بنده خدا در منابر تبليغ دين مي کند قادر به درک آنها است (قادر بودن به معني دارا بودن استعداد ذاتي).
آن طلبه ها هم بندگان خدا مانند دانشجو ها هستند، يک دانشجو براي ازدواج درس مي خواند، يکي براي کار پيدا کردن، يکي براي پز دادن، يکي براي اينکه بي کار نباشد! و کم هستند کساني که واقعا" جوينده دانش باشند و تازه استعداد رسيدن به مراتب بالا را هم داشته باشند. بچه هاي روحاني هم با اينکه در محيطي با رويکرد معنوي پيش مي روند باز هم شاخصه هايي از اين قبيل براي آنان قابل تعريف است.
پس ما دين را نبايد صرفا" بر مبناي دين داران (ولو قشر روحاني) بشناسيم.
اين دين دم دستي مانند کامپيوتر مي ماند، در تمام عالم دست همه هست و همه باهاش کار دارند!
ولي اصل دين را مي توان به سخت افزار و نرم افزارهاي کامپيوتر و دانش ساخت آنها تشبيه کرد. جدا" درصد کساني که به ساختار اصلي و نحوه کارکرد کامپيوتر واقف اند نسبت به کاربران آن چقدر است؟!
اين دين داران دم دستي مانند همان شبان هستند که حضرت موسي باهاش روبرو شد که مي گفت: خدايا تو کجايي تا من سرت را شانه کنم و .......
2- يک نکته مهم در خصوص نحوه برخورد با دوستاني است که نگاه صرفا" علمي و منطقي دارند.
بحث با اين افراد عموما" وقتي به حيطه دين يا مواردي غير از علوم تجربي (ماوراءالطبيعه، متافيزيک، روح و ...) کشيده مي شود دچار چالش مي شود.
حال اينها خود دو گروه اصلي دارند:
يکي کساني که ايراداتي دارند و به طور منطقي دنبال پاسخ هستند و مي شود با آنها بحث کرد.
گروه دوم کساني که به هر نحوي مي خواهند بگويند حق با آنان است! و در اصل نوعي عناد دارند.
برداشت من اين است که گروه دوم عموما" افراد متکبر خودخواه بي منطقي نيستند که بگويند فقط حق با من است! بلکه به واسطه همان دين سطحي رايج در جامعه (که در مورد 1 اشاره کردم) چنان حالت انزجاري در ايشان ايجاد شده که رفته رفته به صورت کينه اي از دين در آمده. در اصل يک نوع عقده رواني است. اين به معني توهين به ايشان نيست. بلکه شايد به بعضي هايشان بتوان کمي حق داد!
شما فرض کنيد من آدمي با منطق مادي هستم و به واسطه هوش بالاي خود سوالاتي برايم پيش مي آيد، حال از بين دين داران کسي نباشد که جواب قانع کننده اي به من بدهد، و من هم فکر کنم دين يعني همين دو نفري که جواب من را نتوانستند بدهند! خوب آدم حالت انزجار بهش دست مي دهد!
از ديدگاه يک بي دين در جستجوي واقعيت به موضوع نگاه کنيد، انصافا" اگر "من نوعي" به عنوان يک بي دين جستجو گر بيايم داخل جامعه ديني شما، در پيشاني تبليغ دين شما در کوچه و بازار و رسانه و ... چه مي بينم؟
آقا بيا! آقا بيا! آقا بيا جهان را پر از عدل و داد کن ما منتظريم!
با پاي راست وارد توالت شويد.
حديث روي ديوار: هر کس براي من قطره اشکي بريزد جايش قعر بهشت است!
کوچه و خيابان پر از موسسات اعتباري!!!!! به نامهاي: مولي الموحدين، ثامن الحجج، انصار، و بعد هم سوء استفاده ها و اختلاس هاي بعضي در لباس دين و .....
و .......
اينها هيچکدام پاسخگوي سوالات من نيست!
من نوعي بي دين ولي جستجو گر سوالم اين است: از کجا آمده ام؟ کجا مي روم؟ اصلا" من کيستم؟ و هزاران سوال بي پاسخ
خوب حالا غير طبيعي است همچين فردي کينه از دين داشته باشد؟
اگر هم موارد فوق خوب است بايد اول فرد راهنمايي شود و اصول برايش حل شود و بعد مثلا" تبيين شود که حديث: هر کس براي من قطره اشکي ...... چه معنايي دارد.
مثال بزنم: يک جراح براي عمل بايد دستکش دستش کند. حالا ما بايد اول جراح تربيت کنيم که طبعا" در اين روند او مي فهمد که ميکروب از دست آلوده به مريض انتقال يافته و او را مي کشد و بايد دستکش دستش کند. حال بيا و بدون تربيت جراح فقط در و ديوار بيمارستان را پر کن با اين حديث که: هر کس دستکش دستش کند هزار حسنه براي او نوشته مي شود! آيا اين درست است؟ وقتي پايه خراب باشد و فقط ظاهر باشد با انبوه مردمي طرف هستي که دستکش دستشان کرده اند به اميد حسنه! و مريض ها هم همين جور دارند مي ميرند! غافل از اينکه منظور از حديث چيز ديگه بوده!
البته نه اينکه من حق به اين بي دين هاي جستجوگر دهم! چون فرضا" اگر هم عده اي دين را سطحي ارائه مي دهند، خود فرد جستجو گر بايد تحقيق کرده و اصل دين را بشناسد.
مانند اين است که دانشگاه ها را عده اي دختر و پسر احمق صحنه مدگرايي و دوست يابي و فساد و ... قرار دهند و من کل دانش و علم و دانشگاه را زير سوال برده و نسبت به آن کينه بورزم!
نه ... من بايد دانشگاه را از چنگ ايشان خارج، غبار را از چهره آن پاک و بعد به مردم ارائه دهم. ولي از نظر جامعه شناسي به هر حال جداي اينکه حق با آنان هست يا نه بالاخره چنين افرادي در جامعه به وجود مي آيند.
لذا بحث با اين افراد ابتدا نوعي پيش فرض از قبيل کينه زدايي و .... مي طلبد، که البته سخت است.
ولي من بر حسب تجارب شخصي يک توصيه اي به اين دوستان دارم
خوب توجه کنيد: شما اصلا" کل پيش فرض ها در ذهن خود را پاک کنيد، امروز به دنيا آمده ايم (منتهي با عقل کامل)، نه خدا را قبول داريم، نه پيغمبري را قبول داريم، نه روح را نه هيچي را. فقط چيزي که مي بينيم و لمس مي کنيم را قبول مي کنيم.
خوب حالا فکر کنيد که چه چيزهايي به عنوان سوال براي شما پيش خواهد آمد؟ دنبال همان ها برويد. کاملا" منطقي .... هيچ سخن بي منطقي را هم قبول نکنيد.
اين دين و دين داري کوچه و بازاري را هم بگذاريد کنار. ولي بدانيد در منابع اسلامي کتابهاي ارزشمندي هست که دقيقا" در آنها پاسخهاي بسيار مستدل درباره تمام سوالات اصلي انسان مطرح و بحث شده. من خودم اين را تجرابه کرده ام. قطعا" ديدگاه جديدي از دين جلوتان باز مي گردد که با اين ديني که تا حالا مي ديديد فرق مي کند.
البته دقيق وارد نيستم ولي فکر کنم يکي از شاخصه هاي اصلي ايران اين بود که بعد از ورود اسلام دانشمندانش شروع کردند به بررسي علمي دين مخصوصا" با علم آن روز يونان باستان و همين امر باعث روشن شدن زواياي پنهان دين و پيشرفت فوق العاده آن شد در صورتي که قبل از آن برخي بر اين باور بودند که هرگونه بررسي و تفکر علمي در دين کفر است! (البته گفتم زياد وارد نيستم ولي همچين چيزي در ذهنم هست و دوستان اگر سخنم نقص دارد خوشحال مي شوم راهنمايي فرماييد)
3- در خاتمه هم اشاره نمايم به اصل موضوع بحث،
رفته رفته که رشد مي کنيم با زواياي پنهاني از جهان هستي برخورد مي کنيم، حس مي کنيم چيزي عظيم در جريان است و ما فقط گوشه کوچکي از آن را درک مي نماييم!
براي همين کمي محتاط تر و متواضعانه تر با مسائل برخورد مي کنيم. مثلا" چيزي را که آگاهي درستي از آن نداريم نفي نمي کنيم! ولي از آنجايي که چنين خلاء ها در آگاهي مکانهاي خوبي براي رشد خرافات نيز هستند بايد به موارد مشکوک دامن نزنيم، مي توانيم آنها را در گوشه اي نگه داريم (به تعبير جناب نوآور در recycle bin) تا شايد روزي به درستي و نادرستي آن واقف گرديم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)