با سلام. فکر نمى کنم کسى دلش غربت را بخواهد و از ماندن در وطن بيزار بآشد.. اما گاهى شرايط طورى ست که طرف را اجبار به رفتن مى کند... يکى از آشنايان ما پسرى هست 27ساله با فوق ليسانس مکانيک از دانشگاه اميرکبير .. ايشون بعد از اتمام درسشون حدود 2-3 سالى براى کار اقدام ميکنند که هيچ کجا استخدام نمى شوند و حتى در شرکت هاى خصوصى هم کارى پيدا نمى کنند.. و ايشون تصميم گرفتند براى گرفتن دکترا به آمريکا بروند.. حال پذيرش گرفتند و حدود 1 سالى رفتند.... چرا نبايد رفت وقتى براى کار شرايطى هست که نبايد باشد، که به مدل مو و ريش و لباس هاى کارکنان ايراد مى گيرند... برادر من در جايى که کار مى کند با اينکه فوق ليسانس برق است از بهترين دانشگاه ايران نبايد ريش پرفسورى بگذارد زيرا ايراد مى گيرند.. ايا اين سبب ساختن وطن است؟ وقتى همه جا پارتى بازى است و بجاى نيروهاى متخصص و با استعداد افرادى با پارتى وارد شدند و کار نمى کنند چنين مى شود... از اين مواردى که رفتند زياد است بخواهم بگويم وقت مى برد.. يکى از کارکنان ناسا که پسرى جوان و ايرانى ست روى موهايش طرح ستاره انداخته بود حالا اينجا به يک مدل ريش ساده بد نگاه مى کنند.... دوست من آنقدر که اينجا براى افراد شايسته حرف در مى آورند و سعى مى کنند برايش بزنند هيچ کجا نيست... الآن اکثر دوستان برادر من در کشورهاى مختلف درس مى خوانند دليلش هم اين است که با سن بيست و خورده اى کار پيدا نکردند و اگر دقيق نگاه کنيد قريب به اتفاق افراد هوشمند و شايسته در اين کشور به انزوا کشيده شده اند ؛ رفتن چاره نيست اما براى پسرى که کار ندارد و با خجالت به خانواده اش نگاه مى کند راهى ديگر نمى گذارد....
علاقه مندی ها (Bookmarks)