هميشه يه خاطره تو بچگي منو از خجالت عذاب ميده
در يك رووووز افتابيدختري سه ساله با موهاي قارچي
البته اين قارچي ني به طور ناگهاني چشمش به ماشين ريش تراش پدرش ميخورد
ههههه اگه باقيشو حدث زدين جايزه دارين؟؟؟؟
نه بابا خودم ميگم يادم افتاد يارانه هارو ميخوان قطع كنن حالا پول مفت نيس بدم به شما با اين صعود قيمت دلار و نزول ارزش ريال
با زدن همه ي دكمه هاي روي دستگاه و مشاهده و شنيدن صداي دلنواز ان ناخود اگاه فكر امتحان كردن ان به سرش ميزندپس از زدن دكمه ي استارت و قرار دادن ان بر روي سر خويش شادمان و سرافراز به ادامه ي كار مشغول ميشود
از همان رستنگاه مو تا محل رويش اوليه وسط سر ازمايش به خيرو خوشي انجام
و پس از ديدن در اينه
و وحشت و رعب زياد
از خود و شروع گريه
نزد مادر مهربان خود باز ميگردد
وحشت مادر دستانش را شل ميكند و كشيده اي جانانه نثار جانش ميكند
(مزاح بود هيچ عكس العملي نمينماياند)مادر مهربان لباس سفيد بر تن او ميكند با دادن خياري بدست كودك شششششششششششششششششششششرررر رررررششششششششششششش
و اصرار به لبخند از او به عنوان روح(كچل/ لباس سفيد/خيار)عكس ميگيرد
اينقد اون عكس زشت و ابروبر بود كه اگه كسي ميديد....به خاطر همين در سن ده سالگي به دست شخص شخيص بنده پاره گرديد
تورو خدا لفظ قلمو داشتين خواستم مث اون مرده ي چاقي كه تو تلويزيون سيبيل مكزيكي داره تاريخ ميگه تاريخي بحرفم![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)