يکي از اقوام خيلي دوست داشت همه بهش بگويند مهندس، البته اون موقع ها اينقدر مهندس زياد نبود. ولي همه ما ازش بدمان مي آمد، آخه يعني چه؟ آدم هم اينقدر فخر فروش و از خود راضي؟
همه پشت سر مسخره اش مي کردند!
انصافا" آدم بدي نبود، فقط دوست داشت همه بهش بگويند مهندس!
بنده خدا چند وقت پيش فوت کرد، روي سنگ قبرش نوشتند: آرامگاه مهندس فلاني .....
بعضي موقع ها سر مزارش مي روم و فاتحه مي فرستم.
ولي چشمم که به سنگ قبرش مي افتد يک چيزي آزارم مي دهد.
از خودمان بدم مي آيد،
به خودم مي گويم: اون بنده خدا يک کمبودي داشت و ما مي توانستيم اين کمبودش را بر طرف کنيم. مي خواست صدايش کنند مهندس، خوب چي مي شد که مهندس صدايش کنيم تا کمبودش جبران شود؟ چي از ما کم مي شد؟
در اصل شايد ما مغرور بوده ايم که از ارضاي احتياج کوچک عزيزمان هم ابا داشتيم! و او مغرور نبود، او صرفا" به توجه ما احتياج داشت.
بعضي از خودنمايي هاي اطرافيان در اصل بيان کننده احتياج آنها به ما است نه اينکه بخواهند ما را تحقير کنند.
شايد اگر احتياجات آنها را بر طرف کنيم بتوانند زودتر ارضاء شده و به مسائل مهم تري در زندگي بپردازند.
البته نه اينکه همه اينطور باشند، ولي از اين موارد زياد يافت مي شود، اونها افرادي هستند که ابتداي امر دوست دارند توانايي هايشان را بستاييد و وقتي ستايششان کرديد، متقابلا" با شما محبت ورزيده و سپاسگزار خواهند بود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)