با عرض سلام و احترام به همه دوستان،
من همه مطالب پست را خواندم، تقريبا" همه عزيزان مطالب متين و قابل تاملي را بيان کرده اند.
من هم با اجازه مطالبي را بيان مي کنم:
اول يک آيه از قرآن بيان کنم:
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ(آل عمران: 7).
این خداوند است که اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. قسمتهايي از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند و [قسمتهايي] ديگر متشابهاتند [كه تأويل پذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف و کجی است، براى فتنه جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مي كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا كسى نمي داند. و ريشه داران در دانش [آنان كه] مي گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر ني شود.
اين يکي از زيباترين آيات قرآن است، که ما را به تدبر در آن وا مي دارد. نه اينکه "ملا لغتي وار" درباره آياتش قضاوت کنيم.
در مورد "علم" و "قرآن" واقعيت امر اين است که در آگاهي ما نسبت به آنها نقطه هاي مجهول بسياري وجود دارد.
مثلا" در علم امروز مستندات زيربنايي چيزهايي است که هيچ تفسيري براي آنها نداريم! .... مثلا" ماهيت ماده! انرژي! جاذبه! الکتريسيته! کوارت ها! زمان! و ....
(همين جا جواب اونهايي که با علم مي خواهند قرآن را رد کنند هم بدهم: آقا جون اين علم که خودش را يکي بايد ثابت کند! چطور مي خواهد قرآن را رد کند! به قول معروف: تو اول برادريت را ثابت کن ...)
يا مثلا" درباره همين موضوع محل رسيدن دو دريا به هم در قرآن به طور قطع ما نمي توانيم اظهار نظر کنيم.
ولي به دليل نداشتن آگاهي نه "علم" را رد مي کنيم و نه "قرآن" را. چون نتيجه عملي آنها را در زندگي ديده ايم.
وقتي يک دارو مريضي ما را خوب مي کند آن را مي خوريم، حتما" نبايد بدانيم چطور عمل مي کند که ما خوب مي شويم!
فقط نکته مهمي که هست انحرافاتي است که ممکن است در اين ميان رخ بدهد، و اون اين است که عده اي بخواهند وسط اين ابهامات مطالبي خرافاتي را جابزنند.
مثلا" همين چند روز پيش چند موردشان در سايت مطرح شده بود، که البته ازشان نام نمي برم.
لذا در اين موارد من پيشنهاد مي کنم زياد به موضوع دامن نزنيم، اصلا" محل نگذاريم. چون اغلب هم مواردي هستند که به کار زندگي روزمره ما نمي آيند.
در آخر يک نکته را عرض کنم: به نظرم شروع کننده اين مطلب در کل يک جورايي اصل منظورش اين بوده که با ديدن آن تصوير آدم ياد آيات قرآن مي افتد.
من که اين حس را داشتم، از سويي عظمت طبيعت خداوند وقتي که در محل گرفتن اون عکس باشي آدم را مي گيرد (هرجا و به هر دليل که اتفاق افتاده فرقي نمي کند)
و از سويي ناخودآگاه ياد داستان حضرت موسي و خضر هم مي افتم، اونجا که در محل رسيدن دو دريا به هم ماهي خود را فراموش کردند و .... که در آن ماجرا هم يک مفهومي بزرگ پشت يک رويداد تاريخي دارد براي ما بازگو مي شود.
اتفاقا" چه جالب است، در آن داستان هم بحث سر همين بوده که در مورد چيزهايي که آگاهي نداريم اظهار نظر نکنيم.
موفق باشيد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)