دلم واسه اون دبستان تنگ شده که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میومد بهت میگفت: میای با هم دوست بشیم..!!؟
دلم واسه اون دبستان تنگ شده که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میومد بهت میگفت: میای با هم دوست بشیم..!!؟
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه كن
اگر خدارا يافتي هرچه باختي مهم نيست
چشم آلوده کجا ؟ دیدن دلدار کجا ؟
دل سرگشته کجا ؟ وصف رخ یار کجا ؟
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا ؟ همدمی خار کجا ؟
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا ؟ این دل بیمار کجا ؟
هر که را تو بپسندی شود خادم تو
خدمت عشق کجا ؟ نوکر سربار کجا ؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا ؟ عهد گنهکار کجا ؟
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
همیشه در ارتباط با هر کاری 60 - 70 درصد حرف داشتم و ...
و 50 دصد عمل در هر کار
---
در حالی که
باید 30 درصد حرف بشه
70 - 80 درصد عمل
---
طوری شده که کسی که از نعمتاش استفاده می کنه این جوری نګاش می کنیم :
در حالی که باید عادی باشه برامون ، بچه نباید تلاش یه نفر براش عجیب باشه!
طوری شده که ایشون تابلو میکشن هر کدومو 30 - 40 میلیون می فروشن هدیه به آسایشګاه معلولین می کنن
اما ما؟!
به تنهايي از نيمکت فاصله ميگرفت
به عقب برميگشت
منتظر بود
شايد فقط کمي دير کرده
هوا سرد بود
برگهاي پاييزي همه جا ريخته بودند
نيمکت برايش تنها ميعادگاه بود
هر روز مينشست و به تمام رهگذران مينگريست شايد
يکيشان
او بود ولي او
به تماسهايش به پيامهايش جوابي نميداد
تنها با دلي شکسته به نيمکت خالي مينگريست و اهسته دور ميشد
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
دستم را بالا گرفتم
منتظر اجازت هستم
میخواهم حرف بزنم
این بار حرف هایم فرق می کند
حرف دلتنگی و دوری و نبودن نیست
حرف دوست داشتن هم نیست
حرف تنبیه است
آری تنبیه یک کودک
کودکی که این روزها سرکش می شود
کودکی که گستاخ میشود و می آزارد قلبی که همه وجودش می شود
کودکی که این روزها هیچ کس جلو دارش نیست
والد و بالغ فرقی ندارد کار خودش را می کند
کودکی که نگران است
کودکی که گم شده است
آب نبات پیرزن رنجور احساس سرکشش را آرام نمی کند
حتی عروسک رهگذر هم او را آرام نمی کند
گمشده اش را میخواهد تا کنار آن آرام بگیرد
حس بزرگی بهش دست داده است
حس مادری که برای توپ بازی فرزندش در نزدیکی شب آرام و قرار ندارد
حس پدری که فرزندش را به دور ترین نقطه برای خدمت تبعید کرده اند
حس برادری که همه غرورش خواهرش و سربلندی آن می باشد
چیزی از آدم های بزرگ حس میکند که خوشایندش نیست
روحیه اش آسیب پذیر تر از آن است که تحمل کند
اما خب حرف کودکان بزرگم باشد تاثیر نمیگذارد
کودکی که همه تلاشش قوی ماندن است
اما سوالی ذهنش را آزار می دهد
آدم های قوی بغض نمی کنند؟ گریه نمی کنند؟نگران نمیشوند ؟
کودکی که احساسش را بیرون میریزد
احساسی که تلخ نیست و حس نگهبان را به همراه دارد
کودکی که گهگاهی دفتر خواهر را خط خطی میکند
نگاهش را به قلب دفتر میدوزد طاقت دیدن ندارد
پاک کن را برداشته و سعی میکند با همه توانش دفتر را پاک کند
زیرش این جمله تکراری را می نویسد :
معذرت میخوام آجی
و با دستان کوچکش امضا میکند : داداشی
کلاس درس میشود
نوبت بزرگتری میرسد
تا محبت را بهتر خرج کند
خواهری که لبخند را از برادر دریغ نمی کند
اشتباهش را با پاک کن اغماض خویش پاک میکند
با نگاه مهربانش میفهماند نیازی به معذرت خواهی نیست
کودکی که به راحتی آارم می شود
تنبیه که دلچسب می شود و روحش به پرواز در می اید
در غالب خویش می ماند
احساس لبریزش را خرج خلوت با خدا میکند
با احساسی کودکانه با خدای خویش اینچنین سخن می گوید:
سلام خداجون
خواستم ازت تشکر کنم
که منو این طوری نقاشی کردی
ممنون
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
بغضی سنگین گلویم را چنگ می زند
چشمانم تمنای باریدن دارد
نفس هایم هق هق پیوسته را طلب می کند
نبضم همچنان تند می زند
و قلبم فشرده شده است
این ها نشانی است که تو را دیده ام
آری همین امروز بود بی آنکه بخواهم
بی آنکه آمادگیش را داشته باشم
نمی دانم چرا
فقط کاش مرا در این حال نمی دیدی
دوست داشتم سینه ام را ستپر کنم
گام هایم را محکم بردارم
بی هراس سرم را بالا بگیرم
نگاهم در نگاهت گره بخورد
بی آنکه صورتم غم درونم را بروز دهد
به آرامی از کنارت گذر کنم
انگار که رهگذری بیش نبوده ای
این قدرت را داشتم
اما
افسوسم از جسمی شد
که لنگ زدنش این توان را در من فرو شکست
تلاشم را کردم تا گام هایم را محکم بردارم
و عرق حاصل از تحمل درد را از بین ببرم
اما.........
کاش
فاصله رد شدنمان از کنار هم کمتر بود
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
دلم نوشتن می خواهد ،دلم بغض می خواهد ،دلم تنهایی می خواهد ، دلم سفر می خواهد
دیگر دلم هیچ کس را نمی خواهد
هیچ دوست و رفیقی هم نمی خواهد
هیچ کس را نمی خواهد که دست روی شانه ام بگذارد و آرامم کند
دلم صدای مردم نمی خواهد
دلم سکوت نمی خواهد ،مناجات نمی خواهد
چای تلخ و نسکافه داغ ،آهنگ عارف و فریدون
دلم هیچ چیز نمی خواهد
دلم دیگر حتی تو را نمی خواهد
دلم قدرت نمی خواهد ، ضعفم نمی خواهد
دلم کودک نمی خواهد بالغ نمی خواهد والد نمی خواهد
دلم دین و آیین هم نمی خواهد
دیگر هیچ چیز نمی خواهد
اصلا بغض هم نمی خواهد
اشک هم نمی خواهد
دلم حتی تنهایی همیشه ام را نمی خواهد
دلم مرده است
و مرگ دیگر هیچ چیز نمی خواهد
جز مشتی خاک برای محو شدن
خلاص
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
من از مردم شهر بیزارم
گاهی زنده زنده قسمتی از وجودت را تکه تکه می کنند
بی آنکه
فرصت ناله یا اعتراضی داشته باشی. . .
"حاتــمه ابراهیــــم زاده"
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
این ها که می گویند
نماندم برایِ خاطرِ نبودنِ تفاهم میانمان !
باید یک لبخندِ شیرین نثارشان کرد
و زودتر بی هیچ حرفی
راهی کرد !
این ها همان هایی هستند که
تفاهم رادر رنگ و تفریح و
این چیز هایِ پیشِ پا افتاده می بینند
این ها همان هایی هستند که
اگر روزی چایِ رویِ میز
از روزِ پیش کمرنگ تر باشد
همه ی بودنت را زیرِ سوال می برند !
این ها اصلا برایِ ماندن نیستند جانم !
تفاهم دقیقا ماندن
با تمامِ تفاوت هاست
تفاهم نشستن کنارِ تو رویِ نیمکتِ سینما
و تماشایِ فیلمی که اصلا هم
موضوعش را نمی پسندد
و در طولِ نمایش
خیره باشد به تو
به خنده هایت،به گریه هایت
دستت را محکم بگیرد و در گوشت بگوید :
تماشایِ تو کفایتِ تمامِ کیف هایِ دنیاست
عادل دانتیسم
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
زياد سخت نگير تا بوده همين بوده يكي دل ميشكند و ديگري دلش شكسته ميشود و در نهايت فقط يك جمله ي كوتاه خاتمه ي اين شكستگي ميشه كه عه ناراحت شدي؟ من كه چيزي نگفتم به اينها بايد گفت راست ميگي چيزي نگفتي و چيزي نشكسته كه!!! فقط چيزي به نام دل بوده كه اونم مهم نيست!!!! دل بوده ديگه!!!!!!!!! چيز مهمي نبوده كه!!!
ویرایش توسط ghalbeyakhi : 2nd September 2014 در ساعت 03:28 PM
مرگ از زندگی پرسید:چرا من تلخم و تو حقیقت؟!
زندگی در جواب گفت :چون من دروغم و تو حقیقت!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)