پست آخر این مطلب :
ترکیب شعر و موسیقی:
جادو با فعالیتهای انسان ابتدایی همراه بود الفاظ نیز ذاتی جادویی داشت. کشف کلام و نامگذاری روی اشیاء باعث شد انسان ابتدایی کراماتی افسانهیی فینفسه به کلمه بدهد. انسانهای کهن قدرت خدا را با نام او عینیت دادهاند. در انجیل یوحنا آمده است: درآغاز فقط کلمه بود، و کلمه باخدا بود و کلمه خدا بود". کشف نام خدا با تصرف قدرت خدایی او برابری میکرد. واساساً هر قوم نام خدای خود را برزبان نمیراند. بهطورکل نام هر شخص نفس آن شخص بهشمارمیرفت. درایران هنوز معتقدند اگر نام کسی دارای معنایی خوشایند باشد آن شخص به سعادت میرسد. درمصر، رم وهند و بسیاری از مناطق چنین باورهایی وجود داشته ودارد. درایران نامها بالاخص نام دختران در جمع مردانه برده نمیشود. در اروپا و آمریکا هنوز وقتی دو معشوقه تصمیم میگیرند با یکدیگر رابطه داشته باشند نام همدیگر را به هم میگویند. از طرفی دیگر کشف نام موجب وصال محبوب میباشد. خودداری رستم از گفتن نام خود به سهراب مایهی اصلی تراژدی رستم و سهراب است. اعتقاد فیثاغورث به اصالت اعداد یا افلاطون به عالم مثل صرفاً کلماتی عام هستند. بحثهای فیلسوفان قرونوسطی دربارهی لوگوس یا کلمه که قدرتی خلاق محسوب میشد. یا تکیه ارسطو بر تعاریف صوری همه از همینجا ناشی میشود. در قرون معاصر شاعران سمبولیست و تأکیدی که بر قداست واژگان دارند نیز ناشی از باور آنان به افسون کلمات است. در اجتماعات کهن و درجایجای جهان کنونی مردم هنگام انجام یک کار فردی یا دستهجمعی صوتی را میخوانند یا صدایی درمیآورند. از این اصوات که گهگاه برای توازن در کار و سهلالوصول گردیدن کار و اغلب برای خصلت جادویی اصوات بهکارمیرفت نخستین ترانهها پدیدآمدند. اصوات کارهم انسان را به ساختن ابزارهای موسیقی کشانیدند حتی برخی از ابزارهای کار هم انسان را به ساختن ابزارهای موسیقی کشاندند. شماری از سازهای زهی از روی کمان ساخته شدند. مثلاً چنگ. "کارل بوخر" نخستین فردی بود که به این نظریه پرداخت. و هماینک اغلب موسیقیدانان معتقدند موسیقی با آواز و آواز با تکامل "فریادکار" و "صدای ابزار" فراهم آمد و ثانیاً ابزارهای کار زمینه وابزارهای موسیقی بودند. به همین جهت در ترانهها و اشعارعامیانهی هر سرزمینی عناصرمربوط به آن سرزمین یافت میشود. نمونههای فراوانی میتوان یافت(ص53، جامعهشناسیهنر، آریان پور) بنابراین از دیرباز شعر و موسیقی در باور انسانها جنبهیی لاهوتی یافت. بهطورکلی تولید یا کار یا زندگی انسانی دو وجه دارد: عینی و ذهنی. پیش از تقسیمکار واقعیت از خیال جدا نیست. پس از تقسیمکار تخصص بهوجود آمد و سپس مردم گروهگروه شدند و بعد با بهوجود آمدن مالکیت خصوصی انحصار اکثریت محروم توسط اقلیت ممتاز شکل گرفت. از هزاران سال قم. در سراسر بینالنهرین، مصر و شمالغربی هندوستان اینها روی داد. موجب آن عدم تجانس بود که منجر به تکامل میشد. از این پس انسان میآموزد برای تسلط بر واقعیت باید مناسبات آنرا بشناسد(علم) و خود را برای این منظور آماده کند(هنر). در ادامه طبقه بهوجود آمد (گروه بزرگی که اعضای آن علیرغم اختلافات خصوصی خود در تولید اقتصادی مقام مشابهی دارند و از ثروت اجتماعی سهم معینی میبرند. ازآن پس دیگر هیچ فردی نمودار همهی جامعه نیست بلکه هرکس به سبب گروهبندی اجتماعی به یکی از قطبهای جامعه تعلق مییابد. بر اثر افزایش تولید و ذخیرهکردن مواد مجال و امکانی برای فعالیتهای غیر حیاتی یا تفننی پیش میآید در نتیجه بخشی یا طبقهیی از جامعه میتواند بدون کار تولیدی زندگی کند. در دورهی شهرنشینی(5000 سال قبل) اختلافات طبقاتی شدت مییابد ابتدا بردهدار در مقابل بردگان، سپس زمینداران در مقابل کشتکاران و عاقبت سوداگران در مقابل کارگران شهری قد علم کردند. باید درنظر داشت در هیچ امری نمیتوان وجوه ذهنی را از وجوه عینی جدا کرد. در واقع حتی انسان باخود بیگانه نیز میتواند با تقویت جنبههای دیگر زندگی خود شناخت از خود را بازیابد. آنان نیز با دوری از عالم نظر برای خود جهانبینییی دارند با این تفاوت که جهانبینی آنان ساده و بیپیرایه و ناشی از زندگی عملی است. بنابراین به اقتضای زندگی متفاوت اکثریت و اقلیت، اندیشههای آنان هم متفاوت میگردد و در فرهنگ و هنر و فلسفهی مردم دو نوع طرز تلقی بهوجود میآید. با توجه بر این خصوصیات میتوان به شناخت و درک بهتری از هر گروه رسید.( البته نگارنده معتقدم که جوامع امروزی بسیار پیچیدهتر از این است و لزوماً نمیتوان آنها را به دو یا سه دسته تقسیم کرد) اما چیزی که روشن است در این تقسیمبندی بخشی بر ثبات و عدم تغییر در موقعیت خود تأکید میکنند ولی بخشیکه دیگر چیزی را برای ازدستدادن ندارد از هر فرصتی برای تغییر استفاده میکند. هنر و فرهنگ توده نیز بیشتر به بخش عوام ( به معنی عموم مردم) مربوط میشود و در آنجای دارد. بیشتر واقعگرا است و بستگی مستقیمتر و حیاتیتری به زندگی واقعی دارد. در حالیکه هنر خواص یا اقلیت که معمولاً بخش وسیعی از هنر جوامع را دربر میگیرند! صورتگرا یا فرمالیسم هستند. اما واقعگرایی دیرین کمابیش در هنر اکثریت باقی میماند(واقعگرایی در اینجا رئالیسم جامد و ایستا نیست در تعریف ما ممکن است یک اثر سورئالیسم واقعگراتر از یک اثر رئال در حالت ظاهر باشد. اگر گذر کوتاهی بر سیر ایجاد شعر و موسیقی بیاندازیم اهدافمان روشنتر میشود. آمیختگی فعالیتهای اعضای بدن سبب شد که حرکات حنجره همواره با حرکات دست و سر یا دیگر همراه شود. آنان مانند نوزادان فعلی هنگام حرفزدن اکثر اعضای بدن خود را حرکت میدادند. کارهای آنان دو جنبه داشت. صوتی و حرکتی. جنبهی صوتی موسیقی و ترانه را موجب شد و جنبهی حرکتی رقص را. با گسیختن تجانس ابتدایی هنرها یگانگی خود را با زندگی عملی از دست دادند. انسان تاحدودی از قوانین جهان آگاهی یافته بود و از جادو بینیاز میشد. پیاژه کودکشناس نامدار نشان میدهد که نخستین اصواتی که کودک بر میآورد، نمایندهی هیچ مفهومی نیست، بلکه فقط ناشی از هیجانی است که در عضلات حنجره و دهان و لب ایجاد حرکتی میکند. چنانکه وقتی کودک احساس گرسنگی میکند و لب او حالت مکیدن به خود میگیرد، صوت"م" و بعداً صور پیچیدهتری مثل "ما" و "ماما" و"ممه" خود به خود به وجود میآید و صرفاً حاکی از هیجانها و امیال فیزیولوژیک کودک است.
آنجا که میتوان صدای روح و جان انسان را، از زبان خودش، درهر گوشهیی از گیتی – باهرزبان و ملیتی- شنید و خلجان ذهنی و هیجاناتش را درک کرد، دنیای رازآلود ترانه و شعر است. (زنان و سرودههایشان، صادق همایونی) به گفتهی آنهماری شیمل: شعر به هر زبانی که باشد، زبان واحدی دارد، زبان ازلی که در فردوس خواندهاند و نغمهیی ابدیست که در آن احساسات جاوید مردمان را سرودهاند." و در جایی دیگر میگوید: شناختن شعر ملی شناختن روح آن ملت است و تنها وسیلهی موفق برای ایجاد دوستی و تفاهم میان ملتها و اقوام".
لالا، لالا، لالایی
ببار ای نمنم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سرکن
دلمتنگه دلمتنگه
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)