دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 164

موضوع: صندلـــِی داغ با حضور جنـــاب مازرون

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29857
    Array

    پیش فرض پاسخ : صندلـــِی داغ با حضور جنـــاب مازرون

    نقل قول نوشته اصلی توسط M@hdi42 نمایش پست ها

    تفسیرت رو از این اشعار برام ارائه بده لطفا. میام میخونم
    *
    ای دل حشم و حشمت سلطان گذرد
    روز و شب درویش پریشان گذرد
    می نوش و غمین مشو که هر کار که هست
    آسان چو به خویش گیری آسان گذرد.

    زندگي دفتري از خاطره است / يك نفر همسفر سختي هاست / يك نفر همدم خوشبختي هاست / چشم تا باز كنيم / عمرمان مي گذرد / ما همه همسفريم
    *
    به خامه مژه، از اشک سرخ بر رخ زرد
    نوشته ام غم دل، رنگ بین و حال مپرس
    ملالتی است دلم را، که گر کنم تقریر
    تو هم ملول شوی، موجل ملال مپرس

    مرا بگذار و بگذر
    *
    دی گفتمش ای گشته دل از مهر تو خون
    بر سیب تو چیست نقطه غالیه گون
    گفتا ز لطافتی که در سیب من است
    آن دانه بود که می نماید بیرون

    يكرنگي و صداقت كه عامل جذب افراد مي شود
    *
    درختی که تلخ است وی را سرشت
    گرش در نشانی به باغ بهشت
    سرانجام گوهر به کار آورد
    همان میوه تلخ بار آورد!

    من از بي قدري خار سر ديوار دانستم / كه ناكس كس نمي گردد بدين بالا نشيني ها
    *
    به زر و سیم اعتماد مکن
    دولت روزگار گردان است
    هر که زر داد و نام نیک خرید
    چنین است رسم سرای درشت


    سعديا مرد نكونام نميرد هرگز / مرده آن است كه نامش به نكويي مبرند
    *
    مژه تا به هم برزنی، روزگار
    به صدو نیک و بد باشد آموزگار
    سری را کند، در زمین پای بند
    سری را برآرد به چرخ بلند

    چنین است رسم سرای درشت /
    گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

    *
    شادم از اهل جهان کز اثر صحبتشان
    به جهانی ندهم لذّت تنهایی را

    كم گوي و گزيده گوي چون در
    *
    اگر گویم نهال قامتت دلجوست می رنجی
    وگر گویم سر زلف تو عنبر بوست می رنجی
    شکایت چون کنم از جور چشم فتنه انگیزت
    که گر گویم تو را بالای چشم ابروست می رنجی!

    زان يار دلنوازم شكريست با شكايت / گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
    *
    ای خواجه، دار دهر، مکافات خانه است
    هر چند می کنی به آن می کنند زود
    امروز جهد کن که نگویی بد کسی
    فردا اگر ز گفته پشیمان شوی چه سود

    چرا عاقل كند كاري / كه باز آرد پشيماني
    *
    آن رشته را متاب که در دل گره شود
    در عقده ای مپیچ که نتوانیش گشود
    آب و زمین دهر به دست تو داده اند
    تخمی چنان بکار، که بتوانیش درود

    با برنامه و هدف پيش رفتن
    *
    گیرم که ز رلف حلقه ها بافته ای
    وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای
    الماس لطافت از کجا یافته ای
    کان لعل چنان به حیله بشکافته ای

    خود را به ما چنانکه نبودی نموده ای
    افسوس آنچنان که نمودی نبوده ای

    وفا تكردي و كردم، جفا نديدي و ديدم / ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم
    *
    ای کرده غمت در دل مسکین مسکن
    زین بیش دلم چو زلف مشکین مشکن
    یا شاخ وفا در چمن جان بنشان
    یا بیخ وفا از دل پرکین بر کن

    بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم / يا رب روا مدار كس را مخدوم بي عنايت
    *
    با داده قناعت کن و با داد بزی
    در بند تکلّف مرو آزاد بزی
    در به ز خودی نظر مکن غصه مخور
    در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی...

    چون مي گذرد غمي نيست


    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 6 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •