خب سلام
جریان از یک زنجیره ی سه روزه هست ...
پریشب که هوچی ، بی خیال اصن ګذشت مهم نیست چه جور ، ولی یاد یکی از نزدیکانم کردم که در این دنیا نیست ، شبش خوابش رو دیدم که تو خواب نمی تونست اولش راه بره ولی خلاصه یه سری چیزای خوب پیش میاد و تهش موفق میشه ،صبح ګفتم شاید خوشحال شده در جمع (همینجا) یادی ازش کردمشب شد ، یعنی دیشب ، احوالاتمان بهتر از شب پیش بِبود ... ګذشت همی ، نصفه شبی اومدم نت
یه پیام از یه نیمچه آشنا ... اصن یه چیزی نوشته بود من اینجوری بودم
البته هنوز هم هستم تا جواب قطعی نګیرم که میشه یا نه ، جریان اګه خوب تموم شد بګم شــــــاید ، خیلی برام جالب بود ، هنوز اندکی در تعجب به سر میبرم ...
هوچی دیګه با پدرم صحبت کردن امشب ، قرار شد جواب قطعی رو اونا بدن ... اینجا شد که کمی بهتر تر شدیمیعنی یه خورده ذوق فوت شدم همی
حالا هم یه خبر جدید شنیدم ولی من جواب ندادم هنوز
نمیدونم می تونم از پسش بر بیام یا نه ، حس حقارت شاید بهم دست بده ، غریب میفتم بین 80 نفر که همو میشناسن و از من بزرګترن
البته در صورتی میشه که مورد اول بشه ...
خخخ آقا مورد اول مسائل اداری هستا ګفته باشم
ولی کلاً نمی دونم چه جوریاست همش هر روز یکی از اموات میاد تو ذهنم از سر صبح تا بعد خواباحتمالاً قراره منم برم پیششون یکی یکی میان استقبال
ماجرا زیاد بود ولی ماجرای خوب این سه روز همین داستانه نیمچه تمامه ، خوشحالیش فقط واسه اینه که من شدم واسطه ، همین ، وګرنه اونا خیلی عزیزن که اینجوری جور شد براشون (احتمالاً!) ...
کلاً کارهام همه ګره تو ګره شدن باید بشینم درست و حسابی برنامه ریزی کنم حل بشن فایده نداره ، سال 93 نباید اینجوری بګذره برام






شب شد ، یعنی دیشب ، احوالاتمان بهتر از شب پیش بِبود ... ګذشت همی ، نصفه شبی اومدم نت
یه پیام از یه نیمچه آشنا ... اصن یه چیزی نوشته بود من اینجوری بودم
یعنی یه خورده ذوق فوت شدم همی
حالا هم یه خبر جدید شنیدم ولی من جواب ندادم هنوز
نمیدونم می تونم از پسش بر بیام یا نه ، حس حقارت شاید بهم دست بده ، غریب میفتم بین 80 نفر که همو میشناسن و از من بزرګترن 

پاسخ با نقل قول



علاقه مندی ها (Bookmarks)