دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 164

موضوع: صندلـــِی داغ با حضور جنـــاب مازرون

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : صندلـــِی داغ با حضور جنـــاب مازرون



    اینا هم که واجبتره برای تفسیر کردن. اسم شاعرا هم نوشته شده کارت راحت تره


    اگر گويي كه بتوانم ، قدم در نه كه بتواني
    وگر گويي كه نتوانم ، برو بنشين كه نتواني
    "بدايع الوقايع"

    هر كه با كودن نشيند ، زود كودن مي شود
    گر كنم پهلو تهي جانا ز زاهد دور نيست
    "صائب"

    اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار
    اشك كباب موجب طغيان آتش است
    "صائب"

    لباس كهنه قدر مرد عارف كم نمي سازد
    اگر جوهر شناسي تيغ را عريان تماشا كن

    صحبت مجو به هر كه تو را نيست نسبتي
    اول مناسبت طلب آنگه مصاحبت
    "اهلی شيرازی"

    می شود همرنگ نيكان هر كه با نيكان نشست
    سكه چون با زر نشيند ، از قماش زر شود
    "صائب"

    سخن شمرده و سنجيده گوي ، بي سوگند
    كه شاهد سخنان دروغ ، سوگند است
    "صائب"

    صاف چون آئينه مي بايد شدن با نيك و بد
    هيچ چيز از هيچ كس در دل نمي بايد گرفت
    "صائب"
    - - - - - - - - - - - - - ---
    چون بيني ز آشنا عيبي
    گر به بيگانگان نگويي به
    زآنكه در كيش آخر انديشان
    عيب پوشي از عيبجويي به
    "بهارستان جامي"
    - - - - - - - - - - - - - ---
    آنكس كه بَدَم گفت ، بدي سيرت اوست
    وآنكس كه مرا گفت نكو ، خود نيكوست
    حال متكلم از كلامش پيداست
    از كوزه همان تراود كه در اوست – شيخ بهايي
    - - - - - - - - - - - - - ---
    هر كس به هر كجا كه رسيد از ادب رسيد
    از خاكبوس ، دولت پابوس يافتم
    "صائب"

    بي رياضت نتوان شهره آفاق شدن
    مه چو لاغر شود انگشت نما مي گردد
    "صائب"

    بقدر جستجو روزي بدست آيد ، ز پا منشين
    كه رزق مور با آن ناتواني در قدم باشد
    "صائب"

    با بدگهر مياميز ، تا بد گهر نگردي
    حكم شراب دارد ، آبي كه در شراب است
    "صائب"

    بي عدل ملك دير نماند ، نگاه دار
    مال رعيت از ستم و جور لشكري
    "اوحدي مراغه اي"

    عنان به دست فرومايگان مده ، زنهار
    كه در مصالح خود خرج مي كنند تو را
    "صائب"

    اين ناكسان كه فخر به اجداد مي كنند
    چون سگ به استخوان ، دل خود شاد مي كنند
    "صائب"

    از توكل در حنا مگذار دست سعي را
    قفل روزي گر كليدي دارد ، ابرام است و بس
    "صائب"

    هيچ برهاني براي كذب چون سوگند نيست
    راستي چون برده بردارد ، قسم نامحرم است
    "صائب"

    ميخورد خون بيشتر هر كس بود آگاه تر
    دستگاه غم به قدر دستگاه بينش است
    "صائب"

    فريب مهر ز مردم مخور ، كه در عالم
    مصاحبي كه ندارد نفاق ، تنهايي است
    "صالحي شيرازي"

    مشورت زنهار با مردان كار افتاده كن
    عقل سختي ديدگان شمشير صيقل داده ايست
    "صائب"

    كار مردم نيست غير از جستجوي عيب هم
    تا به عيب خود خدا چشم كه را روشن كند
    "صائب"

    كار چون دلچسب شد ، خود كارفرما مي شود
    خواب را بر كوهكن تصوير شيرين تلخ كرد
    "صائب"

    آشنايان را در ايام پريشاني بپرس
    شانه مي آيد به كار زلف در آشفتگي
    "سليم طهراني"

    آن را كه خلق خوش هست ، تنها نمي گذارند
    كي بي حريف ماند ، رندي كه خوش قمارست؟
    "صائب"

    بود مصاف تو اي چرخ با شكسته دلان
    هميشه شير تو آهوي لنگ مي گيرد
    "صائب"

    صورت نبست در دل ما كينه كسي
    آئينه هر چه ديد فراموش مي كند
    "سليم طهراني"

    در زندگي به خواب مكن صرف عمر خويش
    از بهر گور خواب فراغت نگاه دار
    "صائب"
    - - - - - - - - - - - - - ---
    تا كار به خَلقت نبود ، يار تواند
    چون كار فتد ، دشمن خونخوار تواند
    بنشين و به حاجت دَرِ احباب مزن
    كاحباب به وقت حاجت اغيار تواند
    "اهلي شيرازي"
    - - - - - - - - - - - - - ---
    از خودآرا طمه سيرت شايسته خطاست
    كه برون ساز ، درون ساز نگردد هرگز
    "صائب"

    از خُلق تنگ بر تو جهان تنگ گشته است
    بيرون ز پاي خويش كن اين كفش تنگ را
    "صائب"

    از دو حرف قالبي كز ديگران آموخته ست
    دعوي گفتار بر طوطي مسلم كي شود؟
    "صائب"
    - - - - - - - - - - - - - ---
    از حادثه جهان زاينده مترس
    وز هر چه رسد چو نيست پاينده مترس
    اين يك دم نقد (عمر) را غنيمت ميدان
    از رفته مينديش وزآينده مترس
    "مولوی"


  2. 5 کاربر از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •