من هم از آن دسته آدم هایی نیستم که فکر میکنید! در فضای مجازی که نمیشود آدم ها را شناخت!!!!
ان روز هم مادرم کنارم بود، یعنی سوار خودروی مادرم بودم تا مرا به کلاسم برساند!
من اصلا حالم بهم میخورد که به یک جنس مذکر نگاه کنم، چه برسد به اینکه بخواهم در خیابان و کوچه بحث کنم!!!
آن مرد به مادرم داشت بیخودی ایراد میگرفت(که از کارهایی است که مردها از حسودی یا حواس خانم ها را موقع رانندگی پرت میکنند یا خودشان خلاف میایند و طلبکار هم هستند و منتظرند تا سر خانمها خالی کنند)آن مرده هم فکر کرده بود که خیلی زرنگ است و مادرم با اخم او میترسد و راه را برایش باز میکند! که ضایع شد و مادرم گفت که خودش خلاف آمده و طلبکار هم هست ، بعد من هم آن حرف را زدم! در آن خیابان هم همه طرف ما را گرفتند و در آخر آن مرد بی ادب هم ساکت شد!
علاقه مندی ها (Bookmarks)