دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: ول کن جهان را قهوه ات یخ کرد

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض ول کن جهان را قهوه ات یخ کرد


    یک کار مشترک از احسان افشاری و علیرضا آذر



    *احسان افشاری*



    من ريزه کاری های بارانم
    در سرنوشتی خيس می مانم
    ديگر درونم يخ نمي‌بندی
    بهمن‌ترين ماه زمستانم

    رفتی که من يخچال قطبی را
    در آتش دوزخ برقصانم
    رفتی که جای شال در سرما

    چشم از گناهانت بپوشانم

    ای چشم‌های قهوه قاجاری


    بيرون بزن از قعر فنجانم
    از آستينم نفت می ريزد
    کبريت روشن کن بسوزانم
    از کوچه‌های چرک مي‌آيم
    در باز کن سر در گريبانم
    در باز کن شايد که بشناسی
    نت‌های دولا چنگ هذيانم



    يک بی کجا درمانده از هر جا
    سيلی خور ژن‌های خودکامه
    صندوق پُست پَست بی نامه
    يک واقعا در جهل علامه



    يک واقعا تر شکل بی شکلی
    دندانه‌های سينِ احسانم
    دندانه‌ام در قفل جا مانده
    هر جور مي‌خواهی بچرخانم
    سنگم که در پای تو افتادم
    هر جا که ميخواهی بغلتانم
    پشت سرت تابوت قايق‌هاست
    سر بر نگردان روح عريانم

    خودکار جوهر مرده‌ام يا نه

    چون صندلی از چهار پايانم

    مي‌خواهی آدم باش يا حوّا
    کاری ندارم من که حيوانم



    يک مژه بر پلکم فرود آمد
    يک ميله از زندان من کم شد
    تا کش بيايد ساعت رفتن
    پل زير پای رفتنم خم شد
    بعد از تو هر آيينه‌ای ديدم
    ديوار در ذهنم مجسم شد


    از دودمان سدر و کافوری
    با خنده از من دست مي‌شوری


    من سهمی از دنيا نمی خواهم
    می خواستم حالا نمی خواهم

    اين لاله‌ ی بدبخت را بردار
    بر سنگ قبر ديگری بگذار
    تنهايی ام را شيـر خواهم داد
    اوضاع را تغيير خواهم داد
    اندامی از اندوه می سازم
    با قوز پشتم کوه می سازم
    بايد که جلاد خودم باشم
    تفريق اعداد خودم باشم
    آن روزها پيراهنم بودی
    يک روز کامل بر تنم بودی
    از کوچه‌ام هرگاه می رفتی
    با سايه‌ ی من راه می رفتی
    اي کاش در پايت نمی افتاد
    اين بغض‌های لخت مادر زاد
    اي کاش باران سير مي‌باريد
    از دامنت انجير می باريد
    در امتداد اين شب نفتی
    سقط جنونم کردی و رفتی
    در واژه‌های زرد ميميرم
    در بعدازظهری سرد ميميرم
    بايد کماکان مُرد اما زيست
    جز زندگی در مرگ راهی نيست
    بايد کماکان زيست اما مُـرد
    با نيشخندی بغض خود را خورد
    انسان فقط فوّاره‌ای تنهاست
    فوّاره‌ها تُف‌های سر بالاست
    من روزنی در جلد ديوارم
    ديوار ِ حتما رو به آوارم
    آواره يعنی دوستت دارم...
    آوار کن بر من نبودت را
    با "روت" نه ، با فوت ويرانم
    از لای آجر‌ها نگاهم کن
    پروانه‌ای در مشت طوفانم
    طوفان درختان را نخواهد برد
    از ابر باران زا نترسانم
    بو می کشم ، تنهايی خود را
    در باجه‌ ی زرد خيابانم
    هر عابری را کوزه می بينم
    زير لبم ، خيّام می خوانم
    اين شهر بعد از تو چه خواهد کرد ؟
    با پرسه‌های دور ميدانم

    يک لحظه بنشين برف لاکردار
    دارم برايت شعر مي‌خوانم



    * علیرضا آذر *

    خوب است و عمری خوب می ماند



    مردی که روی از عشق می گيرد
    دنيا اگر بد بود و بد تا کرد

    يک مردِ عاشق ، خوب ميميرد !
    از بس بدی ديدم به خود گفتم
    بايد کمی بد را بلد باشم ...
    من شيرِ پاک از مادرم خوردم
    دنيا مجابم کرد بد باشم !
    دنيا مجابم کرد بد باشم !
    من بهترين گاوِ زمين بودم !
    الان اگر مخلوقِ ملعونم
    محبوبِ رب العالمين بودم ..
    سگ مستِ دندان تيز ِچشمانش
    از لانه بيرون زد ، شکارم کرد
    گرگی نخواهد کرد با آهو
    کاری که زن با روزگارم کرد !..
    هرکار می کردم سرانجامش
    من وصله‌ی ناجورتر بودم
    يک لکه‌ ی ننگ دائمی اما
    فرزندِ عشقِ بی پدر بودم..
    دريای آدم زير سر داری
    دنيای تنها را نميبينی
    بر عرشه با امواج سرگرمی
    پارو زدن‌‌ها را نميبينی
    اي استوايی زن ، تنت آتش
    سرمای دنيا را نميفهمی
    برف از نگاهت پولکی خيس است
    درماندگی ها را نميفهمی
    درماندگی يعنی تو اينجايی
    من هم همينجايم ولی دورم
    تو اختيار زندگی داری
    من زندگی را سخت مجبورم
    درماندگی يعنی که فهميدم
    وقتی کنارم روسری داری
    يک تار مو از گيسوانت را
    در رخت خواب ديگری داری ...
    آخر چرا با عشق سر کردی ؟
    محدوده را محدودتر کردی
    از جانِ لاجانت چه می خواهی ؟
    از خط پايانت چه می خواهی ؟
    اين درد انسان بودنت بس نيست ؟
    سر در گريبان بودنت بس نيست ؟
    از عشق و دريايش چه خواهی داشت
    اين آب تنها کوسه ماهی داشت ...
    گيرم تورا بر تن سری باشد
    يا عرضه‌ ی نان آوری باشد
    گيرم تورا بر سر کلاهی هست
    اين ناله را سودای آهی هست
    تا چرخ سرگردان بچرخانی
    با قدِ خم دکان بچرخانی ...
    پيری اگر روی جوان داری
    زخمی عميق و ناگهان داری
    نانت نبود ، بامت نبود ای مرد ؟
    با زخم با ناسورت چه خواهی کرد ؟
    پيرم دلم هم سنِ رويم نيست
    يک عمر در فرسودگی ، کم نيست !
    تندی نکن اي عشق کافر کيش
    خيزابِ غم ، گردابه‌ی تشويش
    من آيه‌های دفترت بودم
    عمري خدا پيغمبرت بودم
    حالا مرا ناچيز ميبينی ؟
    ديوانگان را ريز ميبينی ؟
    عشق آن اگر باشد که می گويند
    دل‌هاي صاف و ساده می خواهد
    عشق آن اگر باشد که من ديدم
    انسان فوق العاده می خواهد !
    سنی ندارد عاشقی کردن
    فرقی ندارد کودکی ، پيری
    هروقت زانو را بغل کردی
    يعنی تو هم با عشق درگيری
    حوّای من ، آدم شدم وقتی
    باغ تنت را بر زمين ديدم
    هی مشت مشت از گندمت خوردم
    هی سيب سيب از پيکرت چيدم
    سرما اگر سخت است ، قلبی را
    آتش بزن درگير داغش باش
    ول کن جهان را ! قهوه‌ات يخ کرد ..
    سرگرم نان و قلب و آتش باش !
    اين مُرده‌ای را که پی اش بودی
    شايد همين دور و ورت باشد
    اين تکه قلب شعله بر گردن
    شايد علی ِ آذرت باشد
    او رفت و با خود برد شهرم را
    تهران پس از او توده‌ای خالی ست
    آن شهر روياهای دور از دست
    حالا فقط يک مشت بقالی ست !
    او رفت و با خود برد يادم را
    من مانده‌ام با بی کسی هايم
    خوب دستِ کم گلدان عطری هست
    قربان دست اطلسی هايم
    او رفت و با خود برد خوابم را
    دنيا پس از او قرص و بيداری ست
    دکتر بفهمد يا نفهمد باز
    عشق التهاب خويش آزاری ست..
    جدی بگيريد آسمانم را
    من ابتدای کند بارانم
    لنگر بياندازيد کشتی ها
    آرامشی ماقبل طوفانم
    من ماجرای برف و بارانم
    شايد که پايی را بلغزانم
    آبی مپنداريد جانم را
    جدی بگيريد آسمانم را
    آتش به کول از کوره مي‌آيم
    باور کنيد آتشفشانم را ..
    می خواستم از عاشقی چيزی
    با دست خود بستند دهانم را
    من مرد شب‌هايت نخواهم شد
    از بسترت کم کن جهانم را
    رفتن بنوشم اشکِ خود را باز
    مردم شکستند استکانم را
    تا دفترم از اشک ميميرد
    کبرای من تصميم ميگيرد
    تصميم ميگيرد که برخيزد
    پائين و بالا را به هم ريزد
    دارا بيافتد پای سارا ها
    سارا به هم ريزد الفبارا
    سين را ، الف را ، را و سارا را !
    درهم بپيچانند دارا را !
    دارا نداری را نميفهمد
    ساعت شماری را نميفهمد
    دارا نميفهمد که نان از عشق
    سارا نميفهمد ، امان از عشق
    ساراي سالِ اولی ، مرد است
    دستانِ زبر و تاولی ، مرد است
    اين پاچه سارا مالِ يک زن نيست
    سارا که مالِ مرد بودن نيست
    شال سپيدِ روی دوشت کو ؟
    گيلاس‌های پشتِ گوشت کو ؟
    با چشم و ابرويت چها کردی ؟
    با خرمن مويت چها کردی ؟
    دارا چه شد سارايمان گم شد ؟
    سارا و سيبش حرف مردم شد ؟
    تنها سپاس از عشق خودکار است
    دنيا به شاعرها بدهکار است ...
    دستان عشق از مثنوی کوتاه
    چيزی نمی خواهد پلنگ از ماه
    با جبر اگر در مثنوی باشی
    لطفي ندارد مولوی باشی !
    استادِ مولانا که خورشيد است
    هفت آسمان را هيچ می ديدست
    ما هم دهان را هيچ می گيريم
    زخم زبان را هيچ می گيريم
    دارم جهان را دور مي‌ريزم
    من قوم و خويش شمس تبريزم
    نانت نبود ؟ آبت نبود ای مرد ؟
    ول کن جهان را ! قهوه‌ات يخ کرد ..





  2. 8 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


  3. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    هوشبری
    نوشته ها
    581
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 3,817
    قدرت امتیاز دهی
    8222
    Array

    پیش فرض پاسخ : ول کن جهان را قهوه ات یخ کرد

    اگر شعر رو هم نخوندین ،نخوندین ولی دکلمه شو گوش کنین
    واقعا زیباست ...





    دانلود دکلمه شعر دو در یک با صدای علیرضا آذر و احسان افشاری

  4. 7 کاربر از پست مفید kamel.gholami سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •