فکر نمیکردم از لحاظ قیافه تو این 2 سال اینقدر تغییر کرده باشم که...
یکی از دوستای دوران ابتداییمو دیدم...تقریبا 2-3 سال میشد باهم رابطه نداشتیم
به طور اتفاقی تو مطب روبه روی هم نشستیم..کار خدارو داشته باشم فقط!
ته چهرش واسم خعلی اشنا بود...اما بازم هیچ عکس العملی بهش نشون ندادم..اونم که کلااااااااااااا اشنایی به چشش نیومد!!!
تا اینکه فامیلشو خوندن و فهمیدم که "هعـــــــــــــــــــی جوونی کجایی"!
بدتر از همه...
تو این مدت بعد از 2 سال خانواده ی مادریمو دیدم...پسر داییام!چقـــــــــــــدر بزرگ شده بودن!
برای استقبال جلوی در وایساده بودم...دیدم چنتا پسر با صداهای کلفـــــــــــت و قدای رشیـــــــــــــد دارن دنبال در واحد میگردن
وقتی چشمون بهم افتاد..قیافه من:قیافه اونا:
یکیشون 13 ساله و یکیشون 17 ساله!!!
باااااااااااااااااااورمون نمیشد...اخرین باری که همو دیده بودیم هنوز باهم بازی میکردیمدرک شرایطی که توش بودیم خعلی سخت بود!!!اصلا همو نشناختیم!!!وقتی همه دور هم جمع شده بودیم،همه نسبت به تغییر چهره ی من تو شوک بودن!!
ولی هیچ وقت اونایی که تو این مدت نزدیکم بودم اینو حس نکردن!
از لحاظ چهره به سمت خالم دارم میرم
چی شدم!!!!پیر شدم!!!![]()







قیافه اونا:
درک شرایطی که توش بودیم خعلی سخت بود!!!اصلا همو نشناختیم!!!وقتی همه دور هم جمع شده بودیم،همه نسبت به تغییر چهره ی من تو شوک بودن!!

پاسخ با نقل قول



علاقه مندی ها (Bookmarks)