بسيار عالي،
يک بحث مهم موجود همين است که: اصولا" آيا تمدن و تکنولوژي چه ميزان در راستاي اعتلاي بشريت در مسير کمال وجودي خود موثر بوده است؟
من در همين سالهايي که از عمرم گذشته افراد زيادي را ديده ام که در مسير پيشرفت در امور مختلف گام برداشته و موفق شده اند، ولي در هنگام مرگ اين حس را داشتند که خيلي از چيزهايي که کسب کرده اند ارزش به دست آوردن را نداشته است و بهتر بود عمرشان را وقف چيزهاي برتري مي کردند!
مثلا" يک مطلبي اين روزها مد شده اين است که در مقام مقايسه اديسون با "خشک مذهب هاي بي سواد متعصب" بر مي آيند و .... بعد مي گويند که چطور قبول کنيم که اديسون برود جهنم و اين "خشک مذهب هاي بي سواد متعصب" بروند بهشت!
البته در مقام تحقير متعصبان حرف درستي مي زنند، خود قرآن هم از اين گونه افراد اينطور تعبير مي کند که (نقل به مضمون): فقط به ظاهر چيزي که مي شنوند بدون تعقل مي چسبند.
ولي بياييد يک ذره فکر کنيم، انصافا" برق در کنار فوايدش، چه بدي هايي داشته؟
من خودم را مي گويم: شب اگر برق نبود، فرصتي داشتم که در باره خود تفکر کنم، درباره دنيا تعقل بيشتري کنم، يا مطالعه کنم (زير نور شمع!) حالا يا سرگرم وسايل صوتي و تصويري ام يا مهماني، يا گردش، يا خلاصه وقت تلف کردن الکي! نور شهر چنان شديد است که ديگر ستاره ها ديده نمي شوند! يک موقع آخر شب که مي روم زباله ها را بگذارم بيرون يک مرتبه سرم را بالا مي کنم و يک ستاره مي بينم، به خودم نهيب مي زنم! علي! کجا داري ميري؟ روي يک سياره کوچک وسط اين فضاي لايتناهي، صبح تا شب درگير مشکلات الکي! سرگرمي هاي الکي!
هر کسي را مي بيني يک گوشي ميليوني دستش گرفته و جوک مي فرستد و جوک مي خواند و .....
نگوييد خوب الآن هم مي شود تعقل کرد و .... به برق چه ربط دارد، بله درست است، ولي اين کار را نمي کنيم عزيزان من! جو چنان سوق پيدا مي کند که عملا" مردم درگير تکنولوژي مي شوند آن هم در راستاي اهداف بيهوده!
فکر مي کنيد با وجود چندين برابر جمعيت جهان چرا متفکرين به اون نسبت زياد نشده اند؟
الآن چند تا مولوي و حافظ و ابن سينا و ابوريحان و .... و چند تا گاليله و دکارت و نيوتون و .... بايد مي داشتيم؟
بله الآن محققين و دانشمندان زيادند ولي برآيند کوشش آنها به چه سمتي است؟
همانطور که دوستمان به خوبي اشاره کرده اند متاسفانه علوم انساني (در کل دنيا) رها شده است و علم به سمتي پيش مي رود که مثلا" کل بيماري ها را نابود کند، يا فرضا" تکنولوژي به حدي برسد که يک دگمه بزني و هر چه مي خواهي انجام گردد!
ولي وقتي انسان نمي داند که کيست و چه مي خواهد! اون دگمه به چه درد خواهد خورد؟ وقتي نمي داني براي چه زندگي مي کني! مردنت شايد بهتر از اين زندگي حيواني باشد.
خوب حالا در اين فضا ...... فکر مي کنيد "من نوعي" که کورکورانه دنبال کسب اين علوم به در و ديوار مي زنم چقدر مغز متفکر حساب مي شوم؟
فکر مي کنيد چند سال از دنياي متمدن عقبيم! آيا در جهاني که همه در آن در خواب خرگوشي اند کسي از کسي عقبتر است؟
به قول مولانا:
جان جمله علم ها اين است اين
که بداني من کي ام در يوم دين
که البته تفسير همان حديث است که: من عرفه نفسه فقد عرفه ربه (هرکس خود را شناخت خداي خود را شناخته است)
و دوستمان چه زيبا اشاره کرده اند که: "علوم انسانی به نظر من پایه تمام علوم هست"
در خاتمه باز هم از ايشان تشکر مي کنم
دوستان من نويسنده نيستم و با زبان الکنم سعي مي کنم يک مفاهيمي را روشن کنم، يک تلنگري به اين روزمرگي هامون بزنم، اگر ريز شويد شايد خيلي اشکالات جزئي بتوان در آن يافت، من هم ادعايي ندارم، ولي اون منظور کلي که مي خواهم القا کنم (اون تلنگره) مهم است، فکر نکنم اون مفهوم و منظور اصلي مورد اشکال باشد.
در پناه حق
علاقه مندی ها (Bookmarks)