وقتی که رفتی نه شعرهام خط خطی شدن نه سیمهای سازم پاره شدن.........
این وسط فقط یه دل شکست که اونم اگه تو نخواستیش پس یعنی ارزشی نداشت و همون بهتر که شکست
تقدیرم اینه که بمونم تو قفس..............همیشه بمونم یه تنها، یه بی کس
خواستم برات بنویسم دلم از چی شکست.....
داشتم می نوشتم نمی دونم چرا جوهرهام پخش میشدن
نمی دونم چرا دیوار هق هق می کرد.....آخرشم برگه خاطراتم خیس شد
تقصیر من نبود .....
نگاهم شده مثل نگاه عروسک خیره و مات و سرد........
نمی دونم به کجا خیره شدم
شاید در اعماق این شب تاریک دنبال روشنایی می گردم ، و سرانجام می یابم،اما...
شاید آن نقطه ی نورانی، چشم گرگان بیابان است