برنامه شانزدهم930423
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب شانزدهم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/151-930423
برنامه شانزدهم930423
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب شانزدهم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/151-930423
برنامه هفدهم-930424
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب هفدهم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/152-930424
قسمت اول قسمت هجدهم ماه عسل ۹۳
http://www.aparat.com/v/aID8H
قسمت سوم قسمت هجدهم ماه عسل ۹۳
http://www.aparat.com/v/73TgA
ویرایش توسط setayesh shb : 27th July 2014 در ساعت 12:59 AM
برنامه هجدهم ایتام
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب نوزدهم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/153-930426
ویرایش توسط setayesh shb : 27th July 2014 در ساعت 12:59 AM
برنامه نوزدهم
جدال با مرگ در عمق چاه
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب بیست و یکم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/154-930421
ویرایش توسط setayesh shb : 27th July 2014 در ساعت 12:58 AM
شب گذشته در بیست و یکمین روز از ماه مبارک رمضان، ویژه برنامه "ماه عسل" در شبهای قدر دریچه دیگری از قصههای خود را به روی مخاطبان گشود.
علیخانی پس از سلام به روی ماه هموطنان گرانقدر و دوست داشتنی خود و همچنین ضمن عرض تسلیت ایام شهادت امیرالمومنین(ع) به مخاطبان "ماه عسل" گفت: برای امروز خیلی تلاش کردیم و احساس میکنم روز متفاوتی برای ماه عسل 93 خواهد بود. چرا که نقل قصهای بسیار متفاوت و غیر قابل تصور را خواهیم داشت.
پس از پخش تیتراژ با صدای مهدی یراحی، علیخانی در خصوص معرفی قصهی امروز برنامه ماه عسل گفت: شاید خیلی از افراد از این گونه قصهها به عنوان افسانه یاد کنند، ولی وجود دارد.
مهمان برنامه که یک خانم بود اینگونه به شرح قصهی افسانهای و پر ماجرای خود پرداخت: متولد تهران هستم و پدر و مادرم فرهنگی هستند، بعد از مدتی پدرم تصمیم گرفت برای زندگی به سمنان برویم. بنابراین حدود 18 سال است که در سمنان زندگی میکنیم.
من فرزند اول خانواده هستم و یک خواهر و برادر کوچکتر از خودم دارم. به دلیل علاقه خانواده به دختر، به من خیلی علاقهمند بودند و من برای خانواده خیلی خاص بودم، بنابراین پس از قبولی در دانشگاه تبریز به دلیل وابستگی به خانواده دانشگاه نرفتم و در سن 20 سالگی ازدواج کردم و پس از ازدواج به درسم ادامه دادم و الان ترم آخر مهندسی IT هستم. با همسرم در سمنان آشنا شدم و با یک عشق کاملا رویایی ازدواج کردیم. خانواده همسرم هم فرهنگی بودند و هم اکنون دارای 2 فرزند دختر هستم.
وی در ادامه گفت: سال 1385 به دلیل محرومیت استان سمنان به شوهرم پیشنهاد تاسیس یک شهربازی را دادم، پس از طرح آن شهرداری اولین شهربازی اختصاصی کودک را ساختیم ولی چون درآمد حاصل از آن با هزینههایمان یکی بود، مجبور به اخذ وام شدیم، به همین جهت به دلیل گرفتن وام، بدهکار شدیم.
عشق من به همسرم غیر عادی بود و گواه عشق خاص من به همسرم، خود او و مادرش است. همسرم هم من را دوست داشت ولی عشق من به او خاص بود.
علیخانی برای شرح اصل قصهی مهمان از او پرسید چرا به فکر گنج افتادید؟ مهمان اینگونه بیان کرد: کارگر ما که حدود 2 سال نزدمان کار میکرد، به همسرم گفت گنجی در این منطقه است که من به دلیل ناتوانی مالی قادر به پیدا کردن آن نیستم ولی اگر شما به من کمک کنید، 2 میلیارد سهم شما خواهد شد.
من از ابتدا خبری از این پیشنهاد نداشتم و در ادامه کار متوجه شدم، و پس از اطلاع همچنان مایل نبودم و مخالفت میکردم ولی ته دلم علاقهمند به رسیدن به چنین پولی بودم. حدود 8 ماه گذشت ولی هیچ گنجی پیدا نشد تا اینکه آن فرد ادعای پیدا کردن آن گنج را کرد و دلیل پنهان کاری خود را هم متوجه نشدن کسی از این مسئله عنوان کرد و اینکه قصد دارد سهم ما را بدهد.
یک شرایط و زمانی را برای دادن سهم ما تعیین کرد. او 3 شرط گذاشت، اول اینکه حتما من با همسرم باشم، دوم اینکه با موتور برویم و سوم اینکه کسی از این ماجرا اطلاع پیدا نکند.
مهمان در ادامه اظهار داشت: چهارشنبه 23 مرداد سال 92 ساعت 6 با آن فرد قرار گذاشتیم و پس از ورود به آن منطقه بسیار ترسیدم و به همسرم گفتم برگردیم، اگر ما را اینجا بکشد هیچ کسی متوجه نمیشود ولی همسرم گفت: نفوس بد نزن.
آن فرد ما را کمی معطل کرد تا اینکه غروب شد. علیخانی با تعجب پرسید: اصلا به او شک نکردید؟ مهمان اینگونه پاسخ داد: آن فرد کارگر ما بود و حدود 2 سال با خود او و خانوادهاش رفت و آمد داشتیم.
مهمان افزود: آن فرد به من گفت چون مانتوی شما رنگی است، اینجا بنشین تا کسی به ما شک نکند و بعد با همسرم رفتند ولی من صدای آنها را میشنیدم که ناگهان صدای ترسناکی به گوشم رسید. به سمت آنها دویدم ولی همسرم نبود. به او گفتم بهروز کجاست؟ گفت بهروز را کشتم، تو هم باید بپری توی چاه، من از اینکه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده روی زمین نشستم و خاک روی سرم میریختم و یا حسین، یا حسین میگفتم که صدای همسرم بلند شد. به آن فرد گفتم با زندگی من و خودت بازی نکن، هر چیزی بخواهی به تو میدهم، تو برو من خودم آتش نشانی را صدا میزنم و بهروز را از چاه بیرون می آورم ولی او قبول نکرد، بعد چاقو کشید و من را درون چاه هل داد، عمق چاه 25 متر بود، حدود ساعت 8 شب این اتفاق افتاد.
در این قسمت آیتمی از صحنه نجات این خانم توسط نیروهای هلال احمر پخش شد.
مهمان در ادامه این قصه بیان کرد: آن فرد موتور را هم داخل چاه میاندازد و میرود، حدود 4 ساعت بیهوش بودم، پس از بیدار شدن همسرم کنارم بود و نور چراغ قوه موبایل را روی صورتم انداخته بود، ساعت 12 و نیم به بهروز گفتم نترس، ذکر یا الله بگو و او پس از چند بار تکرار ذکرهایی که میگفتم گفت خوابم میآید و دیگه هیچ وقت بیدار نشد.
اگر در شرایط عادی بهروز را از دست میدادم، شاید حدود 2 ماه بعد هم خود من میمردم، من بهروز را از فرزندانم هم بیشتر دوست داشتم، ولی تنها دو روز اول ناراحت بودم، چون با وجود دردهای وحشتناکی که داشتم، فکر میکردم خودم هم میمیرم.
علیخانی از مهمان پرسید کنار یک مرده نمیترسیدید؟ که مهمان گفت: همسرم جزئی از وجود من بود، ترس معنا نداشت.
علیخانی در این میان از مهمان پرسید شما مذهبی بودید؟ مهمان اینگونه پاسخ داد: که در خانواده مذهبی به دنیا آمدم ولی در مشکلات اخیر زندگیام هرچه توسل کردم، هیچ نتیجه ای نگرفتم، بنابراین خیلی سست شده بودم و به این رسیده بودم پس توکل هیچ فایدهای ندارد ولی چهار چوب عقایدم مانند شبهای قدر، ایام فاطمیه، ایام محرم را داشتم ولی مثلاً نمازم را سست میخواندم.
مهمان ادامه داد: پس از گذشت چند روز یعنی روز شنبه در چاه تازه متوجه وجود دو فرزندم شدم. از آن زمان توسل و توکل کردم، اول به حضرت علی (ع) متوسل شدم تا من را به خاطر فرزندانم نجات دهد. روز یکشنبه به حضرت محمد (ص) توکل کردم، خیلی گرسنه بودم. به یاد شعب ابی طالب سنگ به شکم بستم و گرسنگی ام تحلیل رفت. من در تمام مدت 24 ساعت روز ذکر میگفتم تا اینکه یک شنبه شب بریدم و گفتم چرا نجاتم ندادی، اصلا هستید؟ صدا من را میشنوید؟ یا اصلا نیستید؟ ناگهان ندای درونی به من گفت: یک عمر اشتباه کردی، به تمام اشتباهات ایمان بیار که البته من نمیخواهم آن موارد را ذکر کنم.
مهمان افزود: به یاد حدیث کساء افتادم و اینکه تمام پنج تن در این دنیا سختی کشیدند. شیعه یعنی پیرو، پس ما باید از آنها درس بگیریم.
علیخانی در بین صحبتهای مهمان گفت:در آن شرایط یک جنازه کنار شما بود و به این چیزها فکر میکردید؟ مهمان که از لفظ کلمهی جنازه خوشش نیامده بود، با تذکر به علیخانی گفت: همسرم کنارم بود و علیخانی از مهمان بابت به کار بردن لفظ جنازه عذرخواهی کرد.
سپس مهمان تصریح کرد: روز دوشنبه نور امید در دلم جرقه زد و حدود 3 روز با ایمان توسل کردم و اینکه خدایا تو دریا را برای موسی شکافتی، پس قادر به نجات من هم هستی. آن شب پهلوهایم خیلی درد میکرد و بسیار تشنه بودم و با شن خودم را خنک میکردم تا آن شب زنده ماندم.
مهمان برنامه با اشاره به اینکه تعریف او از همه چیز در دل آن چاه برای او تغییر کرد مفاهیمی مثل مرگ، زندگی، گرسنگی و عطش گفت: چهارشنبه صبح به حضرت علی اصغر، کوچکترین فرد خاندان امام حسین (ع) توسل کردم که فرزندانم را از نعمت مادر محروم نکن. 3 ساعت بعد صدای پا شنیدم و بعد ساعت 10 صبح من را پیدا کردند.
وی افزود: آزمایش در زندگی یک فرد تنها مخصوص خود آن فرد نیست، بلکه برای تمام افراد است. من سال گذشته برنامه شما را میدیدم که شما در برنامه این جمله را گفتید که شاید سال بعد شما مهمان برنامه ماه عسل ما باشید، بعد من با خودم گفتم برای من که چنین اتفاقی نمیافتد!
مهمان در پاسخ علیخانی که چه چیزی شما را از دل چاه نجات داد؟ تصریح کرد: لطف و عنایت اهل بیت و معجزه من را نجات داد. همهی ما در چاه زندگی هستیم، ولی من از چاه آدم بیرون آمدم. خدا از طریق یک بچهی 6 ماهه قدرت و عنایتش را به من نشان داد، اینها دلیل کمی نیست که من از این به بعد ایمان نیاورم.
علیخانی به دلیل نصفه ماندن قصهی مهمان و همچنین هزاران سوال در ذهن مخاطب به بینندگان قول داد تا حتما فردا خود به طور کامل باقی قصهی مهمان را برای مخاطبان بازگو کند.
علیخانی پس از خروج از صحنهی ماه عسل اظهار داشت: در این شبها شاید گنج همان رنج مردی باشد که در چاه درد و دل میکند و آن چاه به آسمان وصل است.
شب گذشته در بیست و سومین رو از ماه مبارک رمضان ویژه برنامه "ماه عسل" با ادامه قصهی روز قبل خود مهمان دلهای عرفانی مخاطبان در این شبهای قدر شد.
«احسان علیخانی» با سلام به روی ماه هموطنان و دوستان عزیز و گرانقدر، و همچنین مخاطبان اصیل و همیشگی ماه عسل، برنامه را آغاز کرد.
پس از پخش تیتراژ آغازین، علیخانی گفت: بنا به تقاضاهای زیاد مخاطبین و نیمه ماندن قصهی مهمان شب گذشته، امروز مجددا از «ژیلا اعلایی» برای حضور در برنامه دعوت به عمل آوردیم.
ژیلا اعلایی بعد از زهرا حسینی، مهمان ماه عسل 87 دومین مهمانی است که دوباره در تاریخ ماه عسل در برنامه حضور پیدا میکند.
علیخانی در ادامه رو به مخاطبان اظهار داشت: من شب گذشته به حساسیت و وسواس شما مخاطبان نسبت به ماجراها و روایت های ماه عسل ایمان آوردم، به قدری سوالات دقیق و ظریفی از سوی ما مطرح شد که این سوالات به ذهن کسی هم خطور نمیکرد.
علیخانی رو به ژیلا اعلایی، از تغییر جنس آرزوهایش از شبهای قدر سال گذشته تا امسال پرسید و مهمان پاسخ داد: سال گذشته بعد از سلامتی، دعایم برای حل مسائل مادی زندگیام بود، ولی امسال فقط خداوند را بابت دیدن دوبارهی شبهای قدر شکر کردم.
علیخانی در این بیت عنوان کرد: قصهی شما به قدری مورد استقبال قرار گرفته که از شب گذشته 6 کارگردان برای ساخت فیلم زندگی شما با من تماس گرفتند.
علیخانی دربارهی دلیل و انگیزه آن فرد برای طرح نقشهی گنج پرسید و مهمان گفت: آن فرد به ما اعتماد داشت و تصورش بر این بود که ما از لحاظ مالی او را تامین خواهیم کرد. همسر من در طی این مدت مدام بابت خریداری دستگاه گنج یاب به او پول میداد ولی در ماههای اخیر همسرم به او فشار میآورد که اگر از گنج خبری نیست، باید پولهای من را پس دهی و او هم شاید بابت این فشارها خواسته تا هر دوی ما را از سر راه بردارد. البته این تصورات ذهنی من است و هنوز پروندهی این ماجرا باز است و انگیزهی جنایت هولناک مشخص نیست.
مهمان در خصوص سوالهای مخاطبان بابت خونسردی خود در روز گذشته بیان کرد: حدود 10 ماه از فوت همسرم میگذرد و هنوز فرزندان من اشکهایم را ندیدند، چرا که هرگز نگذاشتهام آنها اشکهایم را ببینند.
من در 4 ماه اول به قدری از لحاظ وضعیت جسمانی و روحی دچار مشکل بودم که هفتهای دو روز بابت مشاوره به تهران میآمدم تا به حالت نرمال رسیدم. الان هم با قرص آرام بخش شبهای به خواب میروم تا به مسائل درون چاه فکر نکنم و به روند عادی زندگی برگردم و فرزندانم را به ثمر برسانم، منتها از شب گذشته با حضور در برنامه شما، شرایط روحی بدی پیدا کردم. علیخانی از این حرف مهمان ناراحت شد و افزود: پس چرا به برنامه ماه عسل آمدید؟ ژیلا اعلایی عنوان کرد: یکی از دوستانم به من گفت خداوند به تو عنایت کرده، تو باید این تکلیف را ادا کنی.
وی ادامه داد: وقتی همسرم کنار من مرد، تمام سعیام بر این بود تا همسرم را زنده نگه دارم، تمام پهلوهای بهروز را وشگون گرفتم تا او واکنش نشان دهد، کوله پشتی که با خود برده بودیم برای گرم نگه داشتن بهروز روی او انداختم، دستانم روی پهلوی بهروز بود تا سرد شد.
وی در ادامه عنوان کرد: موتور به دلیل سنگینی روی ما نیفتاده بود ته چاه بسیار نرم و بدن من در دو روز اول بی حس بود. از روز شنبه حشرهها روی من راه میرفتند و من تنها از ترس خاک پرتاب میکردم.
علیخانی از مهمان پرسید در ته چاه به این فکر کردی که چرا باید درون چاه بیافتید؟ مهمان پاسخ داد: بله فکر کردم و دلیل آن را طمع و قانع نبودن به روند زندگی خود یافتم.
وی تصریح کرد: هوا ابری بود ولی باران نیامد، آن شب تا صبح کافر شدم و اینکه حتما خدا نیست، چرا که حداقل باران میبارید ولی بعد به این نتیجه رسیدم که با اعتقادات 34 سال زندگیام بمیرم، تا اینکه روز دوشنبه بسیار تشنه و گرسنه شده بودم و تمام دستانم را حشرات خورده بودند و شرایط سخت مرا به فکر خودکشی انداخت، چراغ شیشه موتور را روی رگ دستم کشیدم و تا 2 ساعت درگیر خودکشی بودم ولی بعد به فکر فرزندانم افتادم و منصرف شدم.
وی افزود: در درون چاه فقط من، یک دنیا بدبختی و نا امیدی وجود داشت و کسی جز خدا برای متوسل شدن وجود نداشت، بنابراین آرام شدم.
صبح روز بعد از تشنگی زبانم مثل یک چوب به بیرون آمده بود و از خدا خواستم تا نگذارد شیعهی علی مثل سگ بمیرد. بنابرین اسپری را از داخل کیفم با زحمت بیرون آوردم و روی رگها و چشمانم زدم بعد با اشک چشمانم زبانم را خیس کردم و زبانم را داخل دهانم بردم، بعد از آن سجده شکر به جا آوردم و امید به قدرت خدا من را نجات داد.
ژیلا اعلایی، در ادامه ماجرا اظهار داشت: همسرم بهروز موقع رفتن تمام جزئیات گنج و همچنین نام و شماره تلفن کارگرمان را در یک نامه مینویسد و داخل گاو صندوق مغازه میگذارد و به دوستش میگوید اگر تا ساعت 8 امشب برنگشتیم، آن نامه داخل گاو صندوق را تحویل پلیس آگاهی بده که بعد از اینکه ما برنمیگردیم، دوست همسرم ساعت 8 شب نامه را به خانوادهام و پلیس آگاهی میدهد و تجسس شروع میشود. بعد از یک هفته آن کارگر اعتراف میکند و خودش آدرس چاه را به ماموران میدهد.
ژیلا اعلایی در پایان خاطرنشان کرد: من در چاه غفلت خودم افتاده بودم و لطف خدا شامل حالم شد.
علیخانی پس از خروج از قاب "ماه عسل" عنوان کرد: امشب خدا را به یأس و ناامیدی دل حضرت ابوالفضل عباس (ع) تا ما را نا امید نکند. این قسم آسمان را میلرزاند. ماهتون عسل.
ویدئو های این قسمت را از سایتی که در اول پست درج شده دریافت کنید...
ویرایش توسط setayesh shb : 22nd July 2014 در ساعت 06:03 AM
برنامه بیست
جدال با مرگ در عمق چاه-بخش دوم
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب بیستم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/155-930430
برنامه بیست و یکم
تصاویر:
ویدوئوهای یافت شده از شب بیست و یکم را از لینک زیر دریافت کنید:
http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/156-930431
اون موسسه ای ک گفته ایران دومین کشور افسره جهانه این برنامه ماه عسلو ندیده تا بدونه رکورد دس خومونه !
فقط بدبخت پروری میکنه
بدبخت ترین مردم انهاییند ک بدبختی دیگران را ببینند و بر روزگار خویش سپاس گویند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)