18 اکتبر 1960
ای غم سلام آتشین من به تو،درود قلبی من به تو،جان من فدای تو.
تو ای غم بیا و هم دم همیشگی من باش.بیا که مصاحبت تو برای من کافی است.بیا که می شوزم.بیا که بغض حلقومم را می فشرد،بیا که اشک تقدیمت کنم،بیا که قلب خود را در پایت می افکنم.
ای غم،بیا که دلم گرفته،روحم پژمرده،قلبم شکسته و کاسه ی صبرم لبریز شده،بیا و گره های مرا بگشا،بیا و از جهان آزادم کن،بیا که به وجودت سخت محتاجم.
ای غم،در دوران زندگی ام بیشتر از هر کس مصاحبم بوده ای،بیش تر از هر کس با تو سخن گفته ام و بیش تر از هر کس به من پاسخ مثبت داده ای.
اکنون بیا که می خواهم تو را برای همیشه بر قلب خود بفشرم و در آغوشت فرو روم،بیا که دوستی بهتر از تو سراغ ندارم،بیا که تو مرا می خواهی و من تو را می طلبم،بیا که کشتی مواج تو در دریای دل من جا دارد،بیا که دل من همچون آسمان به ابدیت و بی نهایت اتصال دارد و تو می توانی به آزادی در آن پرواز کنی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)