نظریه مالتوس
مالتوس جامعه شناس و اقتصاددان انگلیسی 1838 نظریه خویش را در کتاب خود درباره نحوه رشد جمعیت انسانی و علل بروز فقر و جنگ تشریح کرد. خلاصه عقاید مالتوس این بود که جمعیت انسانی بر اساس قاعده رشد هندسی افزایش مییابد. در حالی که افزایش تولیدات غذایی بر پایه قاعده رشد عددی است. ساده ترین شکل سریهای رشد هندسی و عددی را میتوان به صورت زیر نوشت.
128، 64 ، 32 ، 16 ، 8 ، 4 ، 2 : رشد هندسی
14 ، 12 ، 10 ، 8 ، 6 ، 4 ، 2 :رشد عددی
در سری رشد هندسی هر عدد مساوی با عدد قبل ضرب در یک عدد معین و در سری رشد عددی مساوی با عدد قبل به اضافه یک عدد معین است. به این ترتیب تعداد انسانها سریعتر از رشد منابع غذایی افزایش مییابد و در صورتی که کنترلی بر جمعیت انسانی اعمال نشود، بروز فقر و قحطی اجتناب ناپذیر است. مالتوس زمان متوسط تجدید نسل انسانها را 25 سال فرض کرد و به این ترتیب برای انسان در یک قرن 4 بار تجدید نسل قبول مینمود.
اصل تنازع بقا
عقاید مالتوس منشا نتیجه گیریهای متفاوت ، حتی در زمینه اخلاق اجتماعی نیز قرار گرفت، ولی داروین به این مسائل توجهی نداشت. آنچه که داروین به آن توجه نمود این بود که مساله فزونی نوزادان نسبت به والدین ، تنها محدود به انسانها نیست. بلکه در میان سایر جانداران نیز عمومیت دارد. به علاوه کثرت تعداد نوزادان نسبت به والدین در مورد اغلب گونههای جانداران به مراتب بالاتر از نسبتهایی است که در پیش انسانها دیده میشود. به عنوان مثال یک ماهی آزاد در فصل تخمگذاری 28 میلیون تخم تولید میکند و یا در عالم گیاهان ، برخی ارکیدههای مناطق استوایی ، هر سال بیش از یک میلیون عدد دانه تولید میکنند.
واضح است که محدود بودن امکانات محیط اجازه رشد و بقا به همه نوزادان نمیدهد و برای استفاده از فضا و امکانات محیط ، مبارزهای بین نوزادان بروز میکند. بر همین اساس اصل اول نظریه خود یعنی تنازع بقا را ارائه نمود. به اعتقاد داروین روند مبارزه تنها محدود به نوزادان یک گونه نیست. افراد متعلق به گونههای مختلف نیز برای استفاده از منابع محدود محیط ، در گیر مبارزه با یکدیگر میشوند. علاوه بر این ، تقلای موجودات در برخورد با شرایط دشوار محیط را نیز شکلی از تنازع بقا تلقی میکند.
اصل انتخاب طبیعی
دیده اولیه انتخاب طبیعی را داروین از نوشتههای پدر بزرگ خود اراسموس داروین که خود از معتقدین به نظریه تحول و اشتقاق گونهها بود اخذ کرد. اسموراس در کتاب خود به نقش انسان در تغییر و اصلاح نژاد حیوانات اهلی از طریق دو رگه گیری به عنوان مکانیسم تحول اشاره کرده بود و نیز به شباهتهای مختلف بین گروههای متعدد از جانوران مهره دار به عنوان قراین خویشاوندی و اشتقاق آنها از یکدیگر استناد شده است. اصل انتخاب طبیعی نتیجه منطقی اصل نخست ، یعنی اصل تنازع بقا است. وقتی نوزادان در هر نسل به تعداد بسیار زیاد و به تعبیر داروین نامحدود به دنیا میآیند و تنها عده بسیار کمی از میان آنها امکان و اجازه زندگی و ادامه نسل پیدا میکنند. سوالی که پیش میآید این است که این عده بسیار محدود از میان جمع بسیار کثیر نوزادان چگونه انتخاب میشوند؟
اگر فرض را بر این بگیریم که افراد نوزاد با وجود تعداد کثیر خود ، کوچکترین تفاوتی با یکدیگر نداسته باشند، حذف عده زیادی از آنها به دلیل محدودیت شرایط محیط ، کوچکترین تحولی در افراد گونه ایجاد نمیکند. بنابراین باید مکانیسمهایی وجود داشته باشند که در بین نوزادان ایجاد تفاوت نمایند و همین تفاوتها منشا و ملاک حذف یا ارتجای بین نوزادان قرار گیرند. در عصر داروین هنوز پدیده جهش شناخته نشده بود و به علاوه داروین به توارث صفات اکتسابی اعتقاد داشت. به همین دلیل منطقا میتوان پذیرفت که داروین حداقل قسمتی از تفاوتهای بین نوزادان را نتیجه توارث سازشهایی میدانست که در والدین آنها رخ داده است.
اصل سازش با محیط و توارث صفات اکتسابی
اصولا نظر داروین درباره نقش ازشها در تحول جانداران ، از عقاید لامارک ملهم است. در عصر داروین قوانین وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروین اعتقاد داشت که قوانین توارث بسیار پیچیده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثی شدن صفات اکتسابی چنین نتیجه گرفت که اگر صفت یا تغییری در مرحلهای از زندگی یک جاندار بروز کند، در نتاج وی نیز در همان سن یا زودتر ظاهر خواهد گردید. داروین برای توجیه نظریات خود در باره ارثی شدن صفات اکتسابی مکانیسم همه زایی را مطرح کرد و دیدگاه بقراط فیلسوف معروف یونانی را در این زمینه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه این نظریه آن است که همه اندامهای بدن در ساختن نطفه مشارکت میکنند و هر اندامی سهم مشخصی برای تشکیل دادن نطفه تولید و ارسال میکند. داروین کلمه ژمول را بیان مهم اندامها ابداع کرده و عقیده داشت وقتی اندامی در طول زندگی یک جاندار ، دستخوش تغییر شود، نتیجه این تغییر از ژمول ، یعنی سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل میشود. به این ترتیب داروین علاوه بر قبول و تایید نظرات لامارک در باب توارث اکتسابی ، مکانیسمی نیز برای توجیه و تحلیل این روند ارائه میکند که این بخش از نظرات داروین بعدا مردود شناخته شد.
اصل ارتباط غیر مستقیم یا همبستگیهای متقابل
داروین علاوه بر آنکه تنازع بقا ، انتخاب طبیعی و سازش با محیط را در امر تحول و تغییر جانداران موثر میدید، متوجه شد که روابط بین جانداران و به عبارت بهتر ، ارتباطات غیر مستقیم بین آنها نیز به نحوی در امر تحول اثر میگذارد. یکی از مثالها در این زمینه به روابط بین شتهها و مورچهها اختصاص دارد. به این ترتیب که شتهها حشراتی هستند که به عنوان طفیلی از شیره گیاهان تغذیه میکنند و خسارات قابل توجهی به گیاهان زراعی و درختان میوه وارد میسازند. این حشرات ضمن تغذیه از گیاهان ، مواد زاید بدن خود را به صورت شیره چسبناکی به بیرون دفع میکنند. مورچهها رغبت فراوانی به این شیرههای دفع شده دارند. به همین دلیل در اول سال بطور مداوم از فضولات شتهها تغذیه میکنند در پاییز هم تخمهای شتهها را از روی درختان جمع آوری و به لانه زیرزمینی خود منتقل میکنند در طول فصل زمستان از تخمها مواظبت مینمایند. در بهار سال بعد ، مجددا تخمها روی درختان و گیاهان منتقل میکنند. مورچهها ضمن آنکه امکان ادامه نسل شتهها را فراهم میکنند از بین شتهها نیز آنهایی را که شیره بیشتری دفع میکنند انتخاب مینمایند و به این ترتیب در تحول و تغییر شتهها با نوعی انتخاب که کاملا قابل مقایسه با انتخاب مصنوعی انسانها است، دخالت میکنند. طبعا این نوع انتخاب و مداخله در تحول شتهها موثر است.
نظریه تکامل داروین
پیش از چارلز داروین
قبل از اینکه داروین بدنیا بیاد و نظریه تکامل خود را ارائه کند، بسیاری از مردم انگلستان عقاید خاصی نسبت به طبیعت و گونه های جانداران داشتند. آنها معتقد نبودند که همه جانداران متعلق به یک درخت خانواده هستند و معتقد بودند که گونه های جاندارن از ابتدای زمانی که خلق شده اند به همین گونه فعلی بوده اند.
آنها عمر زمین راحدود شش هزار سال دانسته و به این ترتیب امکان اینکه طی این مدت زمان کم تغییرات گسترده و دگرگونی های اساسی در گونه های جانداران بوجود آمده باشد را رد میکردند. آنها معتقد بودند که انسان متعلق به زمین نیست و از دنیای دیگری به این سیاره آمده است.
در نگرش آنها به هستی، دنیا بصورت یک موجود ثابت و بدون تغییر دیده می شد و بدلیل نبودن وسایل حمل و نقل یا ارتباطی اغلب مردم تا آخر عمر در اطراف مزارع خود زندگی می کردند و معمولآ شغل پدر را دنبال می کرده و کمتر از قسمتهای مختلف دنیا اخبار جدید داشتند.
انقلاب صنعتی ، تغییر و ظهور تفکر دموکراسی، جوامع را متحول ساخت و نشان داد که روال گذران یک جامعه نمی تواند ثابت و ماندگار باشد. اما آیا چنین قانونی در ایجاد تغییر و تحول در گونه های جانداران هم صدق می کند؟ پیش از ارائه نظرایات داروین، مردم نمی توانستند متوجه شوند که دنیا جاودانه است و از گذشته ای که مرز ندارد به آینده بی انتها می رود و در این مسیر بتدریج دستخوش تغییر و تحولات عمیق می شود.
تحقیقات زیست شناسان
در سال 1800 زیست شناسان مطالب زیادی را راجع به طبیعت و جانوران می دانستند. آنها نمونه های مختلف جانداران را جمع آوری کرده بودند و ضمن طبقه بندی، در حال تحقیق بر روی ویژگیها و صفات مشترک آنها بودند.
اما تنها تعداد کمی از آنها از جمله جین باپتیست لامارک (Jean-Baptiste Lamrk) و اراسموس داروین (Erasmus Darwin)، - پدر بزرگ چارلز داروین - در یافته بودند که ویژگی های مشترک گونه های جانوری بگونه ای است که نشان می دهد در آنها به تکامل رسیده است، به بیان دیگر همه آنها در نهایت گذشته به یک جد باز میگردند.
این عده قلیل از دانشمندان همواره با خود می گفتند که :
"چگونه مردم نمی توانند روند تکامل صفات و ویژگیها در جانداران را که بوضوح مشخص است درک کنند! همه اینها سر نخهایی است که نشان می دهد همه گونه های جانداران با یکدیگر مرتبط هستند."
با این وجود هنوز کسی نتوانسته بود بصورت قانع کننده دلایل کافی برای فرضه تکامل گونه های جانوری ارائه کند. اینکه مثلآ چرا در گذر زمان بینی یک جانور از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده است. آن دسته از دانشمندانی که علاقه ای به فکر کردن نداشتند می گفتند :
"هر گونه خاص از جانوران از یک ریشه خاص بوجود آمده اند و خلقت مخصوص به خود را دارد."
در واقع ارائه توجیه و دلیل منطقی برای این موضوع که چگونه در میان گونه های جانوران صفاتی در طول زمان تغییر می کند، بسیار دشوار بود.
چارلز داروین (Charles Darwin) ، ایام جوانی
چارلز داروین در یک خانواده متمول روستایی در انگلستان بدنیا آمد. در طول روز ساعتها به پرندگان آسمان نگاه می کرد و در زیر میز اطاق ناهار خوری منزل به مطالعه می پرداخت.
علاقه به خواندن زبان لاتین، حفظ کردن شعری که حداکثر ۴۸ ساعت دیگر آنرا فراموش میکرد، نداشت. تنها چیزی که او را خسته نمی کرد مطالعه طبیعت و هستی بود.
خانواده ثروتمند او هم از طرف مادر و هم از طرف پدر جزو اقشار تحصیل کرده و روشن فکر بودند. پدر بزگ پدری اش اراسموس داروین؛ قبل از بدنیا آمدن چارلز نام داروین را به شهرت رسانده بود، چرا که او سرآمد بسیاری از علوم زمان خود بود.
یکی از پزشکان بزرگ انگلستان که از او خواسته شده بود پزشک شخصی جورج سوم پادشاه انگلستان باشد. مخترع آسیابهای افقی بود و از نیروی آنها برای فعالیت کارخانه خانواده همسر آینده پسرش استفاده می کرد.
فیلسوف بود و شعر می سرود و ایده های او بود که رمان معروف مری شلی (Mary Shelley) یعنی فرانکشتین (Frankenstein) را بوجو آورد.
اراس موس با برده داری مخالف بود و از حقوق زنان و حق تحصیل آنها حمایت می کرد. فرزند او یعنی روبرت (Robert)، پدر چارلز نیز یک فیزیکدان بود و بر خلاف پدر پر حرفی که داشت فردی آرام، متواضع و برای همگان قابل احترام بود.
مادر چارلز سوزانا وجوود (Susannah Wedgwood) زنی بود آراسته از خانواده ای فرهنگی و مشهور. اغلب بیمار بود و در جوانی هنگامی که چارلز ۸ سال بیشتر نداشت فوت کرد. یکسال پس از مرگ مادر او را به مدرسه ای فرستادند که با روشهای مدارس یونان و روم قدیم اداره می شد. داروین همواره راجع به مدرسه خود می گفت :
"هیچ چیز برای ذهن خلاق من بدتر از این نیست که اوقاتم را در مدرسه بولتر (Bulter) تلف کنم."
عدم پیشرفت او در تحصیل باعث شد تا پدرش او را از مدرسه بیرون بکشد و برای تحصیل علم پزشکی به دانشگاه ادینگبورگ (Edinburgh) در اسکاتلند بفرستد. اما در آنجا نیز علاقه ای از خود برای ادامه درس نشان نداد. پدرش به او می گفت :
"تو اصلآ به هیچ چیز اهمیت نمی دهی؛ برای تو فقط قدم زدن، به سگ و گربه نگاه کردن، دنبال کردن موش و گرفتن آن و ... اهمیت دارد. تو همه خانواده را زیر سئوال بردی و با آنان مخالف هستی."
پس از ناکامی او در ادامه تحصیلات پزشکی او را به دانشگاه کمبریج (Cambridge) برای تحصیل علوم دینی فرستادند تا شاید بعدها در کلیسا فعالیت مثبتی داشته باشد. اما او هیچ دلیلی در خود نمی دید که چنین رشته ای را دنبال کند.
پیش از آنکه بشر از موضوع تکامل در جانداران آگاه شود با تکامل تدریجی زمین آشنا بود. امروزه دانشمندان معتقد هستند که شناخت بیشتر این نظریه می تواند به آنها برای پیش بینی وضعیت آینده زمین کمک کند. دانشمندان جهان از 19 نوامبر تا 29 می سال آینده در آمریکا گرد هم می آیند تا در اینباره به بحث و تبادل نظر بپردازند. به قسمت دوم از مجموعه مقالاتی که موزه تاریخ طبیعی آمریکا منتشر کرده است توجه کنید.
هنگامی که داروین هشت سال بیشتر نداشت، مادرش سوزان از دنیا رفت. او همواره راجع به مادر خود می گفت : "من چیز زیادی از او بخاطر نمی آورم".
مرگ مادر باعث شد تا سه خواهر بزرگترش توجه بیشتری را به او و خواهر دیگرش کاترین (Catherine) داشته باشند. در میان افراد خانواده، چارلز همواره به برادرش اراسموس (Erasmus) بیش از همه نزدیک بود.
با وجود آنکه تحصیلات آکادمیک مدرسه و دانشگاه - پزشکی و علوم دینی - برایش خسته کننده بود؛ او همواره از طبیعت لذت می برد و به نوعی افسون جهان طبیعی بود؛ به همراه برادر خود در قسمتی از منزل، یک آزمایشگاه کوچک شیمی راه اندازی کرده بود و برای خود تحقیقاتی انجام می داد.
در دانشگاه ایدینبورگ (Edinburgh) بجای مطالعه و تحصیل دروس پزشکی اولین مقاله علمی خود را نوشت و در داتشگاه کمبریج (Cambridge) بجای مطالعه دروس دینی به گیاه شناسی علاقمند شد بطوری که بارها بسیاری از دروس این رشته تحصیلی را بعنوان واحد درسی انتخاب کرد.
بعنوان یک علاقمند به علوم طبیعی و زیستی همواره در حال جمع آوری گونه های مختلف حشرات، سوسکها و حیوانات کوچک بود. او همواره با یکی از دانشجویان کمبریج در جمع آوری گونه های جانوری در حال رقابت بود و چنانچه می دید او زودتر به یک گونه جدید دست پیدا کرده است بسیار عصبانی می شد.
چارلز اغلب برای پس عموی خود ویلیام داروین فاکس (William Darwin Fox) نامه می نوشت و در آن به او می گفت که اصلآ متوجه نمی شود که چرا اینقدر از مطالعه و تحقیق راجع به علوم لذت می برد.
منبع:http://www.daneshju.ir/forum/sitemap/t-77692.html






پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)