
کاربر فعال سایت
گرانی و سال اسب!
«بهار آمد به صحرا و در و دشت»
بهاری دلپذیر و خوشگل و مَشت!
یهو دیدم صبا شنگول و سرمست
به بزم نوبهار از ره رسیدهست
صبا را گفتم:« ای باد دل آرا
الا ای قاصد عشّاق شیدا
کنون هرچند دوران ایمیل است
مرا تنها به پیغام تو میل است
هزاران سال بودی قاصد یار
ولی کاری جز اینت دارم اینبار
نه میخواهم خبر از ماهرویی
نه از احوال یار مشکمویی
بخواهم از شما ای یار جانی
بری پیغام من سوی گرانی
که: در سال جدید ای مردمآزار
دگر پیدا نشو در کوی و بازار
در این موسم که گلشن رُز بیارد
نکن کاری که مفلس بز بیارد
به مردم رحمتی آور گرانی
نکن با ما فقیران سرگرانی!»
صبا قول مساعد بهر من داد
پس از آن دور شد با سرعت باد!
نشستم در چمن سرمست و سرحال
به خود گفتم که فرخندهست امسال
گرانی هم خودش انصاف دارد
مرامی توپ و قلبی صاف دارد
نه بابا، حال ما را میکند درک
خودش بازار ما را میکند ترک!
صبا بعد از دو-سهساعت که برگشت
مراپیدا نمود اندر دل دشت
به من گفتا:« پیامت را رساندم
به گوشش آنچه گفتی، جمله خواندم
به من گفتا که از این دست پیغام
مکرر آیدم از صبح تا شام
سحر تا شام معمولاً ز ملّت!
ز شب تا صبح معمولاً ز دولت!
شده گوشمن از این حرفها پر
ز من گیرم همه باشند دلخور
به سال مار بودم بنده ناچار
خزنده آمدم سوی تو چون مار!
ولی امسال سال کار و کسب است
نه سال مار بلکه سال اسب است
سوار اسب گردم با مهارت
بتازم چارنعل از بهر غارت
سمند سرکشم را چون کنم زین
بتازم سوی بازار از پی کین
به همکاریِّ اربابِ صناعت
برآرم گَرد از جیب جماعت...»
*
صبا نابرده پیغامش به پایان
به ناگه دست و پایم گشت لرزان
سپس احساس کردم سربهسر دشت
به سویم آمد و گِرد سرم گشت!
نشد قسمت که باقی را کنم گوش
که افتادم ز پا و رفتم از هوش!
" بوالفضول الشعرا "
یار همیشگی
عید آمد و شد مایه ی خوشحالی فامیل
هر عید خرابند سر ِ من همه ی ایل
خواهر زنم از بندر و مادر زنم از یزداقوام برادر زنم از جانب منجیل
القصّه هجومیست به این خانه که انگاراز شش جهت آورده سپاه ابرهه با فیل
نابود گر خانه و غارتگر میوهاز دم همگی قاتل شیرینی و آجیل
مانند ملخ مزرعه ای را که بیابنددر عرض دو ساعت به بیابان شده تبدیل
مانند عقابی به سر ِ دشت ِ فریزرآگاه از آمد شد ِ هر مرغ به تفصیل
در آن، که رسیده به سر ِ سفره تمام استدر دیس اگر ریخته باشی پلو با بیل
یک لقمه نماند که خودت هم بکنی مِیلیک رود غذا با خودش آورده اگر نیل
در حیرتم از قدرت این جاروی برقیآنقدر که بی وقفه کند کار به تعجیل
ای کاش که می شد بشوی لغو تو ای عیدیا که بشود دوره ی یکسال تو تعدیل
من طاقت این حمله ی هرساله ندارم -سوی خودم از جانب این خیل ِ ابابیل
امّا چه بخواهی چه نخواهی تو دوبارهعید آمد و شد مایه ی خوشحالی فامیل
منبع
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.




پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (Bookmarks)