دوست آشنا
دوست آشنا
[
همکار تالار نرم افزار
دوست آشنا
[
دوست آشنا
[
دوست جدید
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
می میخورم با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب نده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه نشو تا نبری از خویشم
غم اغیار نخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز ک فارغ کنی از برگ گلم
قد برافروز ک از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره ی شهر نشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین ننما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک درآصف نرسد فریادم
حافظا ازجور تو حاشا ک بگرداند روی
من از آن روز ک در بند توام آزادم
دوست آشنا
[
دوست آشنا
[
دوست آشنا
باران تویی
از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد
نمینویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیال واژه بی توبه لب رسیده جان کجایی
که برده طاقتم جداییباران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گذارممگر ندانی چو از تو دورم
بیراههای خموش و تار، بیعبورمنمیتوانم دگر برویم
که من اسیر این خزان تو به تویمبه لب رسیده جان کجایی
رهی نمانده تا رهاییباران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارمباران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گذارم
[
همکار تالار روانشناسی
آلزایمر گاهی درد نیست...
درمان است!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)