قرن دوازدهم:
ما بهاریم و در این حسرت سرا / جلوه ما غیر رنگی بیش نیست
گر رویم از خود کجا خواهیم رفت / و حشت اینجا ذر لنگی بیش نیست
( عبدر القادر بیدل )
قرن سیزدهم:
لاله به صحرا چو در خورنق نعمان / کوه به سبزه چو در ستبرق رضوان
گل همه گیتی به نیم هفته گرفته / بوده مگر سرخ گل نگین سلیمان
مخزن لولو شده است و معدن یاقوت / از گل سرخ و گل سپید گلستان
زاد شکوفه پریر و خندید امروز / طرفه بود زاده پریری خندان
گل همه شب غنوده و بلبل / شب همه شب نغنود چو مرد نگهبان
بادکه شبگیر نرم نرم بجنبید / جنبش زیور ز خصم دارد پنهان
کرد مرا دی به باغ دهقان دعوت / تا به در باغ با من آمد دهقان
کفت بی موزه مشو به باغ ازیراک / برگل سوری است پی نهادن مهمان
شب همه شب عندلیب شعر سراید / لیک نه چون شاعر برادر سلطان
( سروش اصفهانی )
بنفشه رسته از زمین به طرف جویبارها / ویا گسسته حور عین ز زلف خویش تارها
ز سنگ اگر ندیدهای چسان جهد شرارها / به برگهای لاله بین لاله زارها
که چون شراره می جهد زسنگ کوهسارها
ندانما ز کودکی شکوفه از چه پیر شد / نخورده شیر عارضش چرا به رنگ شیر شد
گمان برم که همچو من به دام دل اسیر شد / زپا فکنده دلبش چه خوب دستگیر شد
بلی چنین برند دل زعاشقان نگارها
( قاآنی شیرازی )
باد آید چون دم جبریل در بستان همی / غنچه آبستن شود چون دختر عمران همی
خورده با عیسی همانا یک پستان همی / سوسن آزاده کاندر مهد می گوید سخن
( شهاب اصفهانی )
علاقه مندی ها (Bookmarks)