دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

موضوع: بحث در مورد اختلالات روانــی ....

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #14
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43646
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : بحث در مورد اختلالات روانــی ....


    مورد سوم :



    سیلویا 25 ساله ، همواره معتقد بود که دختری منحصر به فرد است . وقتی نوجوان بود ، والدینش باعث شدند این حساسیت در او به وجود آید که هیچ کس ابروهایش را

    اینقدر برنمیدارد که دیگر چیزی از آن باقی نماند . در 12 سالگی ابروهای بدی نداشت ، طی چند سال نقاط بی مویی در سرش ظاهر شد . در یک دوره یک ساله ( تقریبا 5

    سال قبل ، وقتی دانشجوی سال دوم
    دانشگاه بود ) در واقع سرش بی مو شده بود . از اینکه همه فکر می کردند او همیشه غمگین است ، تعجب می کرد . او نمره های خوبی می

    گرفت و در دانشکده حقوق پذیرفته شد .

    اغلب با خودش می گفت : " اگر خبردار شوند که سرم مو ندارد ، چه افتضاحی می شود ." اما با شانه کردن دقیق موهایی که در سرش باقی مانده بود و با استفاده هنرمندانه از

    روسری و تکه ای موی سر و اجتناب از رفتن به کلاسهای ورزشی ، بی مو بودن سرش را از همه مخفی می کرد . در مورد ابروهایش مشکلی نداشت ؛ بااستفاده از مداد ، ابروهای

    جدیدی برای خودش می کشید .



    کندن مو عادت بدی بود که همه روزه به آن مشغول می شد .

    معمولا روبروی تلویزیون می نشست و با بی تابی فیلم سینمایی یا ویدیویی ، تماشا می کرد ، سپس متوجه می شد که انگشتانش مشغول جستجو در میان موهای

    سرش و به دنبال پیدا کردن
    تار مویی با ساقه کلفت هستند . آنگاه با مهارتی که طی سالها تجربه به دست آورده بود به سرعت مو را می کشید و آن را از ریشه یا ساقه بیرون می

    کشید . سپس متوجه می شد که مشتی مو روی دسته کاناپه جمع شده و می فهمید که چند دقیقه قبل مشغول کندن موهای سرش بوده است . خیلی سعی می کرد

    مانع این کار شود ولی در هنگام عصبانیت و ناآرامی تشدید می شد ، آنقدر ادامه می داد تا این میل خودبخود ازبین برود . در روزهای خوب این کار تقریبا 10 دقیقه طو می

    کشید اما در روزهای بد ساعتها به طول می انجامید.





    سیلویا می گفت :

    " من احساس می کردم باید آدم بسیار بدی باشم که هیچ کنترلی بر خود ندارم . این چیزی است که والدینم گفته اند . همواره نگران بدم که کلاه گیس از سرم بیفتد .

    فکر می کردم که چه کسی حاضر است با من ازدواج کند . اگر روسری من باز شود و او ببیند ، ناراحت خواهد شد . یا اگر کسی عاشقم شود چه اتفاقی می افتد ؟؟ وقتی

    متوجه واقعیت شود واکنش او چه خواهد بود ؟ و .... "





    ..............................

    به نظر شما اختلالی که سیلویا به آن مبتلا بود ، چیست ؟






    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. کاربرانی که از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •