امروز قرار بود شیرینی ببرم سرکلاس شیرینی همون هفته پیش که دیررسیدم کلاس و من اینجوری بودم
امروز دیر نکردم و با یه جعبه شیرینی رفتم کلاس استاد گرامی بسیار خرسند شدن و گفتن بعد تدریس و اخر کلاس شیرینی میخوریم ماشالا به استاد انرژی که دارهدو ساعت تمام همینجوررررررررررررررررررر فقط درس داد و ماها نیز این چنین حسرتانه به جعبه شیرینی مینگریستیم که عایا عمرمان قد میده از شیرینیا بخوریم یا نه
عاغا این استاد گرامی انصافا خیلی باحال درس میدن طوریکه از مطالب درسی خسته نمیشی به قول خودش مثالایی میاره و طوری درس میده که فقط روش خودشه و کلی سرکلاسش میخندیم این دفعه هم داشت یه چیزی رو بامثال توضیح میدادو نمیدونم از کجا بحثش رسید به الاغ و خرو این حرفامنم داشتم تند تند یه نکته ای رو که قبلش گفته بود مینوشتم تا یادم نره یه دفعه ای وسط حرفش برگشت گف ههه
این خانمو چقده تند تند داره اینارو مینویسه کل کلاس رف رو هوا
و من نیز همچنین
(البته میدونس دارم درسو مینویسم چون زیاد سر ب سر شاگرداش میذاره اینو گف اخرشم خودش برگشت گف شوخی کردم میدونم داره نکته هایی رو که تدریس کردم، مینویسه)
بالاخره ما نمردیم و اخر کلاس شد و موقع شیرینی خورون رسید استادم یه شیرینی برداشت و موقع رفتن با کلی تشکر و این حرفا برگشت بهم گف ایشالا شیرینی های دیگه هه و من در اون لحظه![]()
و بعد اون من
و کل کلاس
علاقه مندی ها (Bookmarks)