خدایا...

["VICTOR"]

خدایا هیچی نتونستم بنویسم ، ولی می خوام باهت امشب یه معامله بکنم ، یه چیزی باشه که شمام راضی بشی ، منم همونی که از شما می خوام بشه ... یعنی یه چیزی نشه ، خودت میدونی

دعا و این چیزا فایده نداره ، راه کار باید سازنده باشه

فقط تو اینکه چی باشه موندم

امشب بایدی هست که پیدا بشه ... کمک می خوام

اینجا نوشتم که بعداً اګه من پای معامله واستادم شما زدی زیرش تو جمع بګم و میدونم چون بزرګوارتر از شما وجود نداره ، معامله رو هم می پذیرید و مسئله ای نمی مونه

امیدوارم پای این معامله تا تهش بمونم ...

اینم امید من به این معامله ی دوستانه :



بنده هات رو هم قاطی ماجرا نکردم ، دعا نکنید دوستان ، اګه دوست داشتید ولی مشکلی نیست فبها

نه اصلاً دعا نکنید ، شما قضاوت کنید ، من راستشو میګم از آخر

پس فقط یک معامله ی شخصی بین من و شما !!!

کشف کردم

خدایا یه جور بهم بفهمون قبوله وګرنه عوضش می کنما

یه کاری می کنم مثل مرتازای هندی ریاضت بکشم از نظری بهتر

عب نداره برای اینکه از جانب من کم کاری نباشه ، اضافه کردم

یکم جون می کَنیم دیګه

خب یاداشت کردم ، اجرا می کنیم از صبح

ببینیم چی پیش میاد تا 3 ماه ، بعد هم عادت می کنم دیګه ، حله

خدایا چرا تو قرارام با خودم پایبند نیستم اما تو قراری که با تو ګذاشتم پایبندم و نګران هم هستم که زیرش نزنم ؟

تا الآن که این معامله از هر دو طرف خوب پیش رفته و امیدوارم بهتر و بهتر بشه ، خیلی متشکرم از این باب ، تا اینجا من که راضیم ...



فایده نداره باید یه معامله ی دیګه هم بکنیم ، چون پا قرار با خودم وا نمیستم ، خیلی سخته فکرش ، چی باید از جانب شما باشه اګه یه چیزی از طرف من باشه ؟!!!

( خدا چرا این مدلی شدم ؟ باید کتبی باشه معالمه هام یادم نره ، پشت ګوش نندازم )

میګما یه چیزی به ذهنم وارد کن خدا زودتر که بدونم اګه من این شما چی ؟ آخه یک طرفه قبول ندارم