انتخاب استاد در عالم رؤيا / کسی که تا پايان عمر تربيت آقاي حقشناس را بهعهد داشت
البته بعد از مدتي ايشان از تعليمات اخلاقي آقا شيخمحمدحسين زاهد(ره) مستغني مي شوند، و از او درخواست استاد بالاتر ميكنند. بعد هم به همراهي اين عالم وارسته يا به تنهايي، به محضر بزرگان علماي تهران مي روند، تا از آن ميان استادي انتخاب كنند.سرانجام مرحوم آيت ا... مير سيد علي حائري (ره) معروف به مفسر را مي يابند.
ميفرمودند: شب قبل از اين كه ما به محضر ايشان برسيم، در عالم رؤيا سيد بزرگواري را به من نشان دادند، كه بر منبري نشسته بود، و او بايستي سمت تربيت مرا بهعهده بگيرد. فردا وقتي به محضر آيت ا... حائري رسيديم، همان بود كه ديشب ديده بودم، و آن بزرگوار تا پايان عمر خويش( 1313 ش) سمت تربيت آقاي حقشناس را بهعهده داشته -اند .
در اينجا بازگفتن يك مطلب مهم لازم به نظر مي آيد. ايشان يك روز مطلبي فرمودندكه خيلي مبهم و مجمل بود، و ما جز مفهوم اندكي كه از يك جمله مبهم مي توان فهميد از آن نفهميديم. فرمودند:« در همان دوران جواني، روزي در مسجد جمعه رو به قبله ايستاده و با امام عصر عرضه داشتم كه اگر اينطور شدكه شد، وگرنه من در قيامت به حضور جد شما شكايت خواهم برد.» جواب داده شد. اما صحبت چه بود، و جواب چه؟ ما ندانستيم. سال ها بعد روزي با مرحوم حاج سيدابوالقاسم نجار سخن بود. او جرياني را نقل كرد؛ ميگفت: «روزي به محضر آيتا... حاج ميرزا عبدالعلي تهراني رفته بودم. ورود من مصادف شد با خروج جواني. من كه خدمت جناب ميرزا رسيدم، ايشان آن جوان را نشان داد، و فرمود: اين را مي بيني. او همه آن چه را فردا برای او اتفاق می افتد،وبايد انجام بدهد در خواب مي بيند. آن جوان آن روز آيتا... حقشناس بعد بود، و من فكر مي كنم: اين بينايي همان چيزي بود كه ایشان از امام زمان خواسته بود.
مي گفتند: اوائل گاه مسائلي پيش مي آمد كه از هيبت آیت الله حائری استادمان نمي توانستم به نزديك رفته و از او سئوال كنم؛ اما خود ايشان، بدون اين كه من چيزي پرسيده باشم، در ضمن صحبت، جواب سئوال مرا مي فرمود، و مرا از حيرت بيرون مي آورد. بهياد دارم چندين بار از ايشان شنيده بودم كه مي فرمودند: شبي كه فرداي آن امام رضوانا... عليه دستگير شده و آن حوادث خونبار پيش آمد (پانزده خرداد سال42) من در عالم رؤيا مرحوم استاد را ديدم كه به اتاق منزل ما در كوچه غريبان آمدند، و در كنار در ورودي نشستند، و اين حديث قدسي را براي من خواندند كه خداي متعال مي فرمايد: ها اناذا يابن آدم مطلعٌ علي احبائي، بعد فرمود: هرچه هست در لغت مُطّلِع است آن را ببين. من از خواب بيدار شده و كتاب لغت نگاه كردم. در لغت معناي اطلاع آمده بود كه يعني مي داند، و قادر بر رفع مشكلات است.
حضرت ولي عصر(عجلالله تعالی فرجه)در خواب آیت الله حق شناس/توصیه اخلاقی حضرت ولي عصر به حاج آقا
ظاهراً حاج آقاي حقشناس بعد از دبيرستان همانطور كه كار مي كردند، به جديت تمام به تحصيل علوم ديني نيز مشغول بودند، و اين علوم را با علاقه و شدت دنبال می كردند.
چندین بار از ایشان شنیده شد: «در اوايل دوران درس وتحصيل، به ناراحتي سينه دچار شده بودم، حتي گاه از سينهام خون مي آمد. سل، مرض خطرناك آن دوران بود، و بيماري من احتمال سل داشت، و دكتر و دارو تأثير نميكرد. يك روز تمام ذخيره هاي خود را كه از كار برايم باقي مانده بود، (حقوق، روزي يك ريال مي شد؛ نيمي از آن را خرج و نيم ديگر را ذخيره مي كردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عجلا... تعالي فرجه را زيارت كردم، و به ايشان التجا بردم. دست مبارك را بر سينهام كشيد، و فرمود: اين مريضي چيزي نيست ، مهم مرضهاي اخلاقي آدم است، و اشاره به قلب مي فرمود. بيماري سينه بهبود يافت. بعد كه به خدمت آيت الله مير سيد علي حائري رسيده و جريان را بازگو كردم، اولین بار بود که لبخندی بر لبان ایشان دیده شد.خيلي تشويق فرمود، و اضافه كرد؛ اما مواظب باش كه ناپرهيزي نكني.خربزه وانگور نخوری! این عین همان چیزی بود که حضرت ولی عصر در خواب به من فرموده بودند.
معجزه برای فرار از سربازی در عصر سیاه رضا خان!
جريان سربازي پيش مي آيد، ايشان بايستي به سربازي مي رفتند، و اين چيزي نبود كه در آن روزگاران ـ عصر اختناق سیاه رضا خاني ـ كسي به آن رضايت بدهد ، و همه اگر مي توانستند از سربازي فرار مي كردند، هر کس برای فرار بهانه ای می جست. به همين جهت با كمك بعضي از آشنايان، شناسنامه را تغيير مي دهند، و كريم به عبدالكريم و صفاكيش به حقشناس تبديل مي شود ، سن هم ده، دوازده سال يا حتي بيشتر افزايش مييابد؛ لذا تولد ايشان در شناسنامه 1285 شمسي ميباشد، و بااين مقدمه و عنايتي كه همراهي كرد، مسئله سربازي حل شد.
می فرمودند: به محل آزمایشات پزشگی ارتش رفته بود -م تا تکلیف سربازیم مشخص شود. وقتی از پله های آن بالا می رفتم، قلبم به سرعت به تپیدن در آمده بود. پیش خودم می گفتم :من که نمی ترسم پس چرا قلب این چنین به تپش در آمده است!؟در محل معاینه، پزشگان ارتش قلبم را معاینه کردند. معاینه کننده به دیگری گفت: زودتر معافیت این را بنویس برود. دیگری علت سوال کرد:آخر چرا؟ او گفت : این جوان دو روز بیشتر زنده نیست. در هر صورت معافیت صادر شد ، ومن بیرون آمدم. پائین پله ها ضربان قلب به حال عادی باز گشت.
آيت الله حقشناس با نهايت علاقه و عشق به درس و بحث ادامه ميدادند، و چنانكه گفتيم: در كنار درس كار نيز مي كردند. معالم را نزد آيت الله شاهآبادي تعليم مي گيرند. يك همدرس باهوش به نام شيخ حسن قهرماني داشتند كه آنقدر با استعداد بود كه مرحوم آقای شاه آبادي فرموده بود: خود من با شما مباحثه مي كنم. از همان دوراني كه شرح لمعه مي خواندند، يك همبحث و درس با استعداد و خوب ديگر پيدا مي كنند به نام ميرزا ابوالقاسم گرجي، كه درس را ادامه مي دهد، و به نجف مي رود، و به مقام اجتهاد ميرسد؛ اما بعد ها به دلايلي به دانشگاه رفته و با نام دكتر ابوالقاسم گرجي استاد ممتاز دانشگاه ميشوند. ما ذكر خير اين همدرس را مكرر از زبان آقاي حقشناس شنيده بوديم. مکرر می فرمودند:این هم مباحثه به استاد لمعه می گفت من شب به خدمت شما می آیم ،وشمادلایل ومستندات نظریه های فقهی موجود در لمعه را بگوئید من می خواهم اعمال نظر واجتهاد کنم!
نامي از استاد لمعه، و قوانين ايشان نمي دانيم، و تنها از ايشان شنيده بوديم، بخشي از لمعه را نزد آيت... حاج ميرزا عبدالعلي تهراني(ره) خواندهاند؛ اما در سطوح عاليه رسائل و مكاسب و كفايه ايشان يك استاد بزرگ داشته اند كه او را نمي شناسيم، و خود، نام او را نبردهاند. آیا این استادمرحوم آیت الله شیخ محمد حسین تنکابنی نبوده است که نام او را به طرق دیگری در جمع اساتید ایشان شنیده ایم، ویا کس دیگری است،نمیدانیم!وچرا این نام را ایشان پنهان داشته اند؟ نمیدانیم. يك استاد ديگر اين دوره، مرحوم آيت ا... حاج شيخ محمدرضا تنكابني (ره ) بود كه دانشمندي وارسته و بزرگ محسوب ميشد، و افتخار شاگردي آخوند ملا محمدكاظم خراساني(ره) را داشت. در همين دوران دوباره به محضر آيت الله شاهآبادي(ره) مشرف مي شوند، و بخشي از كفايه را از درس آن عالم بزرگ مي آموزند.از چگونگی این درس اصلا خبر نداریم. اما وقتي تدريس منظومه به محضر آيت الله شاهآبادي پيشنهاد شده بود، ايشان فرموده بود: من وقت ندارم؛ لذا قرار شد در ضمن راه از مسجد به منزل، درس گفته شود. وقتي از مسجد بيرون مي آمدند، درس شروع مي شد، و آيت ا... شاهآبادي شعر منظومه را از بر مي خو ا -ند ، و توضيح و شرح مي فرمود.
من ديده بودم كه ايشان مقايسه مي كردند درس كفايه آيت ا... تنكابني و آيت الله شاهآبادي را، و درس آيت الله شاهآبادي را ترجيح مي دادند. در همين دوران به درس يك استاد بزرگ ديگر نايل مي شوند، آيت الله شيخ ابراهيم امامزاده زيدي (ره) كه مردي عارف و اخلاقي بود، و محضر درس آخوند ملا حسينقلي همداني(ره)، استاد درجۀ اول اخلا -قي نجف را درك كرده و ملا واهل كمال بود.
توسل به حضرت ولي عصر عجلالله برای ادامه تحصیل
ميفرمودند: «من براي آينده تحصيل به حضرت ولي عصر عجلالله فرجه الشريف متوسل شدم، در خواب، ايشان را زيارت كردم. آن حضرت در همان عالم رؤيا كمر مرا گرفتند، و در نجف به زمين گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض كردم سوختم، سوختم. باز كمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمين نهادند. آن جا را موافق يافتم.» بعد ها وقتي به قم رفته بودند، در مدرسه «دارالشفا» كه متصل به مدرسه فيضيه است حجره پيدا كرده بودند. متصدي حجره ها مرحوم شهيد صدوقي بود، كليد همان حجره اي را به من داد كه در عالم خواب به من داده شده بود.
نقل مي كردند: «در این مدرسه يكسال همراه كسي در حجره بودم كه او از بيداري قبل از اذان صبح امتناع داشت، و به من اجازه نمی داد ساعت را قبل از اذان كوك كنم. چاره اي نداشتم، آزار همحجره جائز نبود. تمام آن يكسال، نماز شبم را در طول روز قضا خواندم. در نتيجه اين صبرواستقامت، سال آينده خداوند توفيق عنايت فرمود، با امام رضوانالله عليه همحجره شدم كه اين يك خوشبختی بود.
آنروز حوزه علميه قم، در سال هاي بعد از وفات بنيان گذار خويش آيت الله العظمی حاج شيخ عبدالكريم حائري رضوانالله عليه به سر مي برد. زعماي حوزه عبارت بودند از آيت الله حجت(ره)، آيت الله سيد محمد تقي خوانساري(ره) و آيت الله سيد صدرالدين صدر(ره)، و چون هيچكدام مرجعيت عام نداشتند، با كمك يكديگر حوزه را اداره مي كردند. آنها مردان بزرگي بودند، بسيار بيهوي و تارك حشمت و جاه، و از نظر دانش بلندمرتبه؛ آيت ا... حقشناس به درس فقه آيت الله حجت(ره) مي روند كه تمام اين دوره درس را نوشتهاند، و اين تقريرات؛ جزو نوشته هاي ايشان باقي است. در درس اصول هم به محضر آيت الله خوانساري (ره) حاضر ميشوند، و يك دوره تقريرات اين درس هم هنوز باقي مانده است.
اگر مي دانستم تو شاگرد آقاي شاهآبادي هستي، امتحانت نمي كردم!
من خودم از ايشان شنيدم كه به درس خارج مكاسب آيت الله خوانساري نيز حضور يافتهاند. در اوان ورود به قم، به محضر امام خميني -رضوانالله عليه- مي رسند، و از ايشان اجازه ورود به درس فلسفهشان:اسفار را مي خواهند. مي گفتند: همينطور كه حركت ميكرديم، امام يك آجر از روي زمين برداشت، و فرمود: ماهيت اين چيست؟ من عرض كردم: ماهيت اين آجريت آن است. بعد از چند سئوال ديگر فرمود: پيش چه كسي درس خوانده اي ؟ من عرض كردم: آيت ا... شاهآبادي، فرمود: اگر مي دانستم تو شاگرد آقاي شاهآبادي هستي، امتحانت نمي كردم.
در آن سال ها هنوز آيت ا... العظمي بروجردي رضوانا... عليه در بروجرد به سر مي بردند، و به قم نيامده بودند. البته فضلاي قم، ايشان را مي شناختند، و قدر و ارزش علمي ايشان را مي دانستند. لذا گروهي از اين فضلا تابستان ها به بروجرد مي رفتند تا از محضر ايشان استفاده كنند. آيت الله حقشناس وآيت الله سلطاني و نيز استاد شهيد مطهري از اين گروه بودند. در سال 1323 شمسي آيت الله العظمي بروجردي(ره) به درخواست و اصرار مكرر علما بزرگ و فضلاي قم، بعد از سفر براي معالجه در تهران، به قم وارد شده و براي زعامت حوزه و عهدهداري مرجعيت، در آن شهرسكونت مي كنند.
حاج آقاي حقشناس مي فرمودند: «من شب خواب ديدم كه همه علماي بزرگ در صحن اتابكي حرم حضرت معصومه سلاما... عليها جمع هستند. تمام اطراف اين صحن دور تا دور، از علما پر بود. آقاي بروجردي از يكي از در هاي صحن وارد شدند. همه علما به احترام ايشان قيام كردند، و ايشان از ابتداي در ورودي به تعارف و احترام به علماي حاضر پرداختند، و من ديدم ايشان كوله پشتي باربران را بر دوش دارند، و همينطور كه در برابر آقايان علما كه در آن جا حاضرند، احترام و كرنش مي كنند، كوله پشتي بالا و پايين مي رود. فردا به محضر ايشان رفتم، و خواب را عرضه داشتم، فرمود: اين بار شريعت است كه به دوش من نهاده شده است. اميدوارم آن را به سلامت به دست صاحبش برسانم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)