سه شنبه با یه افسر ارشد اصفهانی رفتیم باز دید برای سان دیدن از یکی از یگان های نزاجا
موقع بازدید جناب سرهنگ با لهجه شیرینش به سربازه که اتی کت اشو خوند(اتی کت همون اسم نظامی است که بالای جیب سمت چپ نوشته میشه) گفت:
علیدوستی(فامیلی سربازه) پسرم شغل ات چیه؟ ( منظور شغل سازمانی در ارتشه که مثلا پیاده ام، خدمه توپم، خدمه تانکم، منشی ام و...)
سرباز علیدوستی هم با لهجه ی شیرین قشقایی اش گفت : بنا! (Benna)
سرباز فکر کرد پرسیده شغل ات تو بیرون چیه!
کلا زدن زیر خنده...
فرماندشم توبیخ شد.
در هر حال! امروز دایی ام که گچ کاری می نماید و این هنر و کار سخت! رو قبلنا تابستونا به منم یاد داده
کاری در نزدیکی دانشگاهم گرفته
امروز با فرمانده گردان عزییییییییییییزم صحبت کردم بعد از ظهرها بهم مرخصی بده برم پیش دایی ام کار کنم!
بشم اوستا جناب سروان!!به پولش احتیاج مندم!!
فقط امیدوارم شاگرد دایی ام و من همون افغانیه باشه که اسمش فهیمه! (اسم مردونست!) من و فهیم خاطرات خنده دار زیاد داریم!!
در کل همه چی تعطیل شد
پول پول پول! فرهنگ و اندکی ملی گرایی!
صبح ها رژه و دانشگاه و... ، ظهر تا شب سختی های کار سخت و کثیف گچ کارییییییییییی، آخر شبا هم درس درس درس






به پولش احتیاج مندم!!
فقط امیدوارم شاگرد دایی ام و من همون افغانیه باشه که اسمش فهیمه! (اسم مردونست!) من و فهیم خاطرات خنده دار زیاد داریم!!
پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)