۵٫ دولت صفوی: استقرار تشیع
پس از پی گیری روند اضمحلال تمدن اسلامی و برآمدن تمدن غرب، کمی در تاریخ به عقب باز می گردیم تا این روند را در ایران پی گیری کنیم. ایران پس از تیموریان در شرق و غرب عرصه حضور ازبکان و ترکمانان شده بود. در این وضعیت، طریقتی از صوفیه-که به عنوان پیامد جنگ های صلیبی در ایران نیز همانند شام زیاد شده بودند-به نام زاهدیه، اندک اندک مشهور و وارد سیاست شدند. ریاست این طریقت با شیخ صفی الدین اردبیلی (۷۳۵ -۶۵۰ ق) بود که محققان درباره تبار عربی، ترکی، کردی یا ایرانی وی اختلاف نظر دارند. (۱۸) آنچه مسلم است سکونت ایشان در اردبیل و ارتباط آنها با شیعیان عثمانی است.
پس از شیخ صفی، فرزندش شیخ صدرالدین راه پدر را ادامه داد و توانست مریدانی از میان اشراف مغول و مردم ایران، آسیای صغیر و سوریه به خود جذب کند. پس از خواجه ابراهیم و علی، جنید در ۸۵۱ ق به ریاست طریقت صفوی رسید. طریقت صفوی در زمان او و فرزندش شیخ حیدر کاملاً رنگ و بوی سیاسی گرفت و گروه قزلباش در زمان شیخ حیدر به عنوان هواداران صفویه و متشکل از قبایلی چند از جمله افشار و قاجار تشکیل شد. شیخ حیدر، مارتا دختر مسیحی اوزون حسن رهبر آق قویونلو را به همسری گرفت. مادر مارتا، اسپینا خاتون دختر کائولو جونز آخرین امپراتور روم شرقی بود. این که چگونه تصوف برخاسته از روحیه انزواطلبی پس از جنگ های صلیبی، پس از مدتی سر از سیاست و نظامی گری درمی آورد، موضوعی است کاملاً قابل تأمل، به ویژه آن که این جریان با ازدواج های معنادار و پرسش برانگیز نیز همراه می شود.
به هر حال، ثمره این ازدواج فرزندی بود به نام اسماعیل که در هفت سالگی از بیم آق قویونلوها به گیلان فراری داده شد. اسماعیل با بازگشت به اردبیل در ۹۰۵ ق (۱۴۹۹ م) در سال ۹۰۷ تبریز را تصرف و در آنجا ضمن تاجگذاری، مذهب شیعه را رسمی کرد. بدین ترتیب به تقدیر خداوندی، شیعه در ایران و در عرصه حکومت، از اردبیل و در میان ترکانی کار خود را آغاز کرد که از ابتدا برای محو شیعه تجهیز شده بودند.
در بررسی علل این واقعه مهم در ایران، حتماً بایستی به این نکته توجه نمود که این اتفاق تحت تأثیر و فشار روح تشیع حاکم بر مردم ایران به ویژه در منطقه آذربایجان صورت گرفته است که خود متأثر از تلاش هایی است که علمای شیعه در زمان مغول و تیمور برای استقرار این مذهب در ایران انجام داده بودند، وضعیتی شبیه به آنچه امروزه در ترکیه و در برابر موضوع انقلاب اسلامی جریان دارد. به عبارت بهتر، صفویه تشیع را از دانشمندان دوره ایلخانیان و تیموریان به ارث برد و از همین رو ناچار بود تا علیرغم صوفی و درویش مسلک بودن، به این مذهب تظاهر کند. از آنجا که دست صفویه از معارف شیعی خالی بود و علمای شیعه نیز در ایران کم بودند، شاه اسماعیل ناچار شد دست به دامان علمای شیعی جبل عامل می شود که در آن دوره از لحاظ علمی در وضعیتی مطلوب و از لحاظ سیاسی در وضعیت نامطلوب به سر می بردند. استقرار واقعی تشیع در ایران از زمان مهاجرت این دانشمندان آغاز شد و تا امروز ادامه دارد.
اما نقشی که دولت صفوی در جریان بین الملل بازی نمود، کمی با این موفقیت اجباری تفاوت دارد. صفویه با دویست سال تأخیر و در اوج قدرت عثمانی وارد صحنه شد. از لحاظ سیاسی حزب شیطان برای تنظیم قدرت امپراتوری عثمانی در انجام مأموریت در نظر گرفته شده، به رقیبی جدی برای او نیاز داشت. از آنجا که عثمانیان سنی مذهب بودند، صفویان بایستی ادعای تشیع می کردند. با این ادعا هم مطالبات داخلی ایران کنترل شده بود، و هم بهانه ای مذهبی برای درگیری های مکرر و مستمر این دو حکومت اسلامی فراهم آمده بود تا غرب در پناه آن به برنامه تمدن سازی خود مشغول باشد. اختلاف شیعه و سنی در زمان این دو حکومت ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره هر دو دولت و مردم مسلمان دو کشور وارد ساخت.
شاه اسماعیل هم در جنگ با ازبکان در غرب و هم در جنگ چالدران با عثمانیان در شرق شکست خورد، و برای جبران شکست به پرتغالی ها متمایل شد که در جریان سفرهای دریایی به تازگی وارد منطقه شده بود. این سرآغاز ورود دولت های اروپایی به ایران و شروع دوره استعمار بود. اگر صفویه تشیع را از دوره مغول و تیمور و پیش از آن از آل بویه به ارث برده بود، آنچه برای اخلافش از جمله قاجاریه و پهلوی به ارث گذاشت، استعمار و غربزدگی بود. از این زمان به بعد بود که مبلغان مسیحی وارد ایران شدند و سفرای کشورهای اروپایی برای ایجاد پایگاه در ایران به رقابت پرداختند.
پس از شاه اسماعیل، در سال ۹۳۰ شاه تهماسب بر تخت نشست و ۵۴ سال با اقتدار حکومت کرد و در ضمن آن روابط خود را با پرتغالیان گسترش داد. طول دوره پادشاهی او، شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدابنده را با دوره ای کوتاه از سلطنت مواجه کرد تا در سال ۹۸۹ (یا ۹۹۶) شاه عباس اول معروف به کبیر بر تخت نشست. دوره او از سویی اوج اقتدار صفویان و از سویی دیگر اوج گشادگی در روابط با غرب به بهانه تقابل با عثمانی بود. در دوره پادشاهی او بود که در سال ۱۰۰۶ برادران شرلی از انگلستان به ایران آمدند و ضمن نفوذ در دربار و تجهیز سپاه شاه عباس برای مقابله با عثمانی و کشتار مسلمانان شیعه و سنی به دست یکدیگر، نمایندگی او را در دربارهای اروپایی برای دعوت به مبارزه با این امپراتوری مسلمان پذیرفتند.
در همین سال بود که پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد. شرلی ها در قزوین در چندین مجلس جشن و سرور شاهانه شرکت داشتند. یکی از این مجالس در سفرنامه ایشان این گونه گزارش شده است: “… وقتی پادشاه به میان آن آمد به”سر آنتوان” اشاره کرد که پیش آن صندلی باشکوه برود و با شخص اول و سایر وزرای خود ایستاده و به سر آنتوان فرمود که بالای آن صندلی بنشیند. ولی سر آنتوان به زانو افتاد، از پادشاه معذرت خواست و گفت که چنین جای ملوکانه سزاوار نشستن من نیست، زیرا که من تابع آن اعلیحضرت هستم. پادشاه به سر مرتضی علی قسم خورده گفت باید در این صندلی بنشیند و هر کس از ایرانیان که عزیزتر از او نباشد، اگر از این مطلب اکراه داشته باشد سر او را خواهم برید و حکم کرد که بدون ترس آنجا بنشیند. سر آنتوان اطاعت کرد و پادشاه او را بوسیده گفت برادر فی الحقیقه تو شایسته اینجا هستی. بعد امر کرد که صندلی دیگری را برای “مستر روبرت شرلی” بیاورند و چون آوردند او هم پهلوی برادر خود نشست و پادشاه امر نمود که همه ماها دور صندلی سر آنتوان بر روی قالی چهار زانو بنشینیم. بعد با طبل و نقاره، خوانچه های ضیافت به میان آمد که ۲۴ نفر از نجبا می آوردند. وقتی طبال ها و نقاره چی ها می رفتند اهل طرب به میان آمدند. ۲۰ زن با لباس های فاخر می خواندند و به صدای موزیک می رقصیدند. “(۱۹)
در دوره سلطنت شاه عباس سیاست اروپا از پرتغالیان به سوی انگلستان چرخیده بود و شاه نیز هماهنگ با این سیاست، اجازه نفوذ کمپانی هند شرقی را در ایران در سال ۱۰۲۴ داد، در نهایت امام قلی خان سردار بزرگ دوره صفوی-که خاندانش پس از شاه عباس توسط شاه صفی ریشه کن شد-توانست به کمک انگلیسی ها جزیره هرمز را از دست پرتغالی ها خارج سازد. این سرآغاز نفوذ انگلیس در ایران بود.
ترس شاه عباس از شاهزادگان صفوی به حدی بود که یا آنان را کور می کرد و یا در حرمسرا به دور از فعالیت های سیاسی نگه می داشت، این مسأله همراه با طول ۴۲ یا ۵۰ ساله سلطنت وی سبب شد تا پس از او دولت صوفی به سرعت روند سقوط را طی کند. در زمان شاه صفی (۱۰۵۲-۱۰۳۸ق) قندهار به تصرف دولت هند و بغداد به تصرف عثمانی ها درآمد. شاه نیز سرانجام در پی زیاده روی در نوشیدن شراب و کشیدن تریاک در گذشت.
پس از او شاه عباس دوم-که در زمان او فرانسویان نیز به صحنه سیاست ایران وارد شدند-و شاه سلیمان نیز کاری از پیش نبردند تا سرانجام در زمان شاه سلطان حسین (۱۱۳۵-۱۱۰۵ق) که مانند پدرش پرورده حرمسرا بود، با حمله محمود افغان، اصفهان پس از تحمل قحطی و فجایعی سنگین، سقوط کرد و کار صفویان به پایان رسید. اصفهان نصف جهان در این ماجرا و طی حمله ای مجدداً از شرق، بخش زیادی از جمعیت خود را از دست داد و تا مدت ها نتوانست رونق و شکوه گذشته را بازیابد. تمدن و تشیع نیز همراه با اصهفان برای مدتی در ایران خاموش شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)