۴٫ ظهور پروتستانتیزم
پیشتر گفتیم که استقلال کلیسا و قدرت پاپ در جوامع فئودالی اروپا در قرون وسطی، مانعی بزرگ بر سر راه طراحان رنسانس محسوب می شد. از آن جا که در جوامع دینی نمی توان با صراحت دین مستقر را براندازی نمود، همیشه بهترین راه ایجاد انحراف در آن دین بوده است. در مورد مسیحیت در آستانه رنسانس چنین اتفاقی افتاد. پس از آن که حزب شیطان و در قالب یهودیت یک بار پیش از این با ایجاد مسیحیت پولسی، این دین الهی را به انحراف کشانده بود، اینک زمان آن رسیده بود که برای هرچه نزدیک تر کردن آن با یهودیتی که خود نیز پیش از این تحریف شده بود، اقدامی اساسی صورت گیرد.
پس از آن که اروپا در طی چند دهه شاهد گسترش اعتراضات علیه پاپ و دستگاه کلیسا شد، سرانجام کشیشی آلمانی به نام مارتین لوتر (۱۵۴۶-۱۴۸۳م) مخالفت وسیعی را علیه کاتولیسیسم سازماندهی کرد و موفق شد تا نهضتی را بر مبنای جدایی و انشعاب در دین مسیحیت-که به سبب ماهیت اعتراض آمیز آن “پروتستانتیزم” خوانده شد-رهبری کند. پاپ اگرچه لوتر را تکفیر کرد، اما فرمان او به امپراتور را برای مقابله با لوتر، در سال ۱۵۲۰ م در آتش افکنده شد، و این چنین از پاپ و کلیسا تقدس زدایی شد. کتاب معروف لوتر با عنوان “عیسی مسیح یک یهودی زاده شد” در سال ۱۵۲۳ انتشار یافت.
او که به زبان عبرانی آشنایی کامل داشت، در کتاب و عقاید خویش به شدت مقید به دفاع از یهودیت و ترویج اعتقادات آنان بود. او اعلام داشت:
“یهودیان حامل برترین خون ها در رگ های خود هستند. روح القدس به واسطه آنها کتاب مقدس را به اقصی نقاط دنیا برد. آنها فرزندان خدایند. ما در مقایسه با آنها بیگانه ایم. همانطور که در داستان “زن کنعانی” آورده شده است، ما همچون سگانی هستیم که از خرده نان های بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق می کنیم. “(۱۷)
این عقاید با استقبال گسترده یهودیان مواجه شد و لذا به حمایت وی پرداختند. گفته شده است لوتر با این بیانات قصد داشت تا یهودیان را به سمت مسیحیت و پروتستانتیزم متمایل کند، و چون در ادامه ماجرا پایبندی یهودیان را به آیین خویش دید، در پایان عمر تبدیل به یک ضد یهود و آنتی سمیتیست شد. یهودیان نیز که حمایت های خود را برای دفاع او از یهودیت نثارش کرده بودند، سدت از پشتیبانی وی برداشتند.
اما گذر زمان و تاریخ نشان می دهد که در جریان نهضت این کشیش یهودی، اولاً مأموریت اصلی برای تقدس زدایی و شکستن قدرت پاپ به طور کامل انجام شد، ثانیاً فرایند ایجاد اختلاف و انشعاب نیز در مسیحیت با استقرار پروتستانتیزم و ادامه دشمنی با کاتولیسیسم به مرحله اجرا در آمد و ثالثاً پیوندی ناگسستنی میان یهودیان و این جریان به ظاهر مسیحی در تاریخ ایجاد شد که هنوز ادامه دارد. امروزه آنچه در مقابل شکل گیری تمدن اسلامی به آخرین تلاش ها دست می زند، حاصل این پیوند شوم و شیطانی است که از هیچ دین و آیینی نشأت نگرفته است.
تغییر موضع ناگهانی لوتر بیشتر با این تحلیل قابل توجیه است که وی با انجام کامل مأموریت خویش، در پایان عمر، پروتستانتیزم را از اتهام یهودی بودن رهاند و به این مکتب جدید اجازه ادامه حیات برای سال های طولانی تری را داد. با این ترتیب دومین انحراف بزرگ در دین مسیحیت پس از پولس به دست لوتر انجام شد و این دین گامی دیگر به سمت تبدیل شدن به حزب شیطان برداشت.
با تضعیف قدرت کلیسا، پادشاهان که اینک قدرت گرفته بودند، خود را از سلطه پاپ رهانده و یکی پس از دیگری کلیسای مستقل خود را تأسیس نمودند. در انگلستان هانری هشتم کلیسای ملی انگلیس را بنیان نهاد و پیروان آن را “انگلیکَن” خواند. در فرانسه نیز کلیسای ملی این کشور “گالیک” نام گرفت. در واقع فرایند ملی گرایی و رشد احساسات ناسیونالیستی در اروپا از طریق نابودی وحدت مذهبی شکل گرفت، و این چیزی نبود جز همان حربه قدیمی شیطان که نخستین بار آن را در جریان فرزندان آدم علیه السلام آزموده بود.
با این اتفاق فرایند جایگزینی تمدن غرب به جای تمدن اسلامی کامل شد. پس از تخریب تمدن اسلامی و انتقال دستاوردهای آن به غرب و به ویژه در جریان جنگ های صلیبی؛ فتح قسطنطنیه و شکل گیری نهضتی گسترده در عرصه علم و هنر که رنسانس نام گرفت، پایه های علمی و معرفتی تمدن جدید را بنیان نهاد. از آن جا که هیچ تمدنی بدون بهره مندی از قرائتی دینی متناسب با خود پا نمی گیرد، نضهت پروتستانتیزم نیز این زمینه دینی را برای تمدن غرب فراهم کرد. مسیحیت دنیاگریز در این جریان تبدیل به مسیحیتی شد که توان ایجاد جوامع بزرگ سرمایه داری را داشته باشد. ماکس وبر در کتاب “اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری” این تبیین را به خوبی انجام داده است.
پس از شکل گیری پایه های معرفتی و دینی تمدن، نیاز به عرصه ای جغرافیایی است که توان تحمل و آزمایش الگوی جدید را داشته باشد. در مورد تمدن غرب، علیرغم تمام جریاناتی که بدین سمت در اروپا مدیریت شد، هنوز این قاره با توجه به وجود سنت های محافظه کارانه در لایه های عمیق فرهنگی، برای ایفای نقش پیشگامی در ایجاد تمدن غرب آمادگی نداشت. در مقابل، سرزمین های تازه اشغال شده آمریکا عرصه خوبی برای این اقدام بود. واسطه شدن اقیانوس اطلس میان این سرزمین و جهان متمدن آن روز فرصتی استثنایی بود تا در سکوت و خفا، طرح تبدیل این تمدن به اصول کشورداری تجربه شود. بومیان این سرزمین نیز که می توانستند در این راه ایجاد مزاحمت کنند همه قتل عام شدند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)