تعریف خشونت و انواع آن
خشونت مفهومی گسترده دارد و به سختی میتوان آن را صرفا در یک بعد تعریف کرد. معمولا خشونت با مفهوم پرخاشگری بکار برده میشود. پرخاشگری اصطلاحی است بسیار کلی برای انواع گوناگون از اعمال همراه با حمله، خصومت و خشونت. (پور افکاری، 39:1376) اولین تعریف خشونت از گلز و استراوس (1979) است. از دید آنها خشونت، رفتاری با قصد و نیت آشکار یا پنهان اما قابل درک، برای وارد کردن آسیب فیزیکی به فرد دیگری است.
از ویژیگی های مهم این تعریف این است که اولا تأکید بر قصد و نیت فرد جهت وارد کردن آسیب به دیگری است، اما شدت جراحات مورد نظر نیست و در ثانی تأکید این تعریف بر خشونتهای فیزیکی است و انواع دیگر را شامل نمیشود، لذا تعریفی جامع و مانع نمیباشد.
موسسه ملی بهداشت روان خشونت خانوادگی را چنین تعریف میکند: اعمالی که به طور فیزیکی یا هیجانی مضر هستند یا بصورت بالقوه منجر به آسیب بدنی میشوند.
هم چنین شامل زورگویی یا تجاوز جنسی، تهدید بدنی، تهدید به کشتن یا آسیب رساندن، محدود نمودن فعالیتهای عادی، سلب اختیار و یا محرومیت از دسترسی به منابع میباشد. (رضوی پور، 1388: 61)
سازمان بهداشت جهانی نیز تعریفی از خشونت خانوادگی ارائه کرده است و آن عبارت است از هرگونه رفتار غیر طبیعی که منجر به آزار رساندن به خود یا دیگران باشد. (آزار به صورت جسمی، روانی و یا هر دو باشد) (بیگلویی و همکاران، 64:1380)
یکی از جامعترین و کاملترین تعریفها در مورد خشونت را مهرانگیز کار ارائه کرده است. طبق نظر او خشونت عبارت است از هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت که لزوما یا محتملا منجر به آسیب یا رنج جسمانی یا روانی بشود. تهدید به ایجاد محرومیت و محدود ساختن آزادی فرد در حیات اجتماعی و در قلمرو زندگی خصوصی.
از نظر وی خشونت علیه زنان به اشکال زیر تحقق مییابد:
خشونت جسمی: خشونت جسمانی زنان، کتک خوردن، شکنجه و قتل را در بر میگیرد. این خشونت به هرگونه رفتار غیر اجتماعی نیز اطلاق میشود، که از لمس کردن بدن زن شروع شده و گاهی تا مرحلهی تجاوز جنسی، جسم زن را مورد آزار قرار میدهد.
خشونت جنسی: این نوع خشونت به هرگونه رفتار غیر اجتماعی اطلاق میشود، که از لمس کردن تا تجاوز را در بر میگیرد. این نوع خشونت ممکن است در حیطهی زندگی خصوصی، زناشویی و خانوادگی اتفاق بیفتد و بصورت الزام به تمکین از شوهر یا رابطه با محارم یا با یکدیگر در حلقهی خویشاوندی، علیه زن اعمال گردد.
در حیطهی زندگی اجتماعی نیز از سوی فرد ناشناس تحقق مییابد.
آزار جنسی: هرگونه توجه نشان دادن نسبت به بدن زن بدون توافق ضمنی، مشروط بر آنکه ماهیت جنسی داشته باشد، آزار جنسی به شمار میرود.
خشونت روانی: رفتار خشونت آمیزی که شرافت، آبرو و اعتماد بنفس زن را خدشه دار میکند. این رفتار به صورت انتقاد ناروا، تحقیر، بددهانی، تمسخر، توهین، فحاشی، تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازدواج مجدد کردن اعمال میشود.
خشونت سیاسی: که با عملکرد اهرمهای رسمی یعنی دولت، بر زنان اعمال میشود. این نوع خشونت به صورت غفلت از حقوق انسانی زنان در قانون گذاری، انعکاس مییابد و به صورت عدم پشتیبانی از برابری حقوق زن و مرد در سیاست گذاری، ظاهر میشود، به خصوص در برنامه ریزیهای فرهنگی دولت تجلی مییابد. (کار، 1381 : 382 - 289).
در صورتیکه به بررسی پدیده خشونت خانوادگی در ایران تمایل داشته باشیم، نگاهی به ساختار جامعه و چگونگی روابط قدرت در آن نیز باید طرف توجه قرار گیرد. زیرا شواهد موجود نشان میدهد که زنان در خانوادهها، تحت انواع خشونتها هستند، ولی هیچ تلاش اجتماعی برای تغییر در این وضعیت صورت نمیگیرد. حتی راه حلهای متداول به منظور کاهش خشونت نیز (تقبیح خشونت از طریق رسانه های جمعی و یاد دادن آگاهی به کودکان در مدارس و ایجاد امکاناتی برای محافظت از آنان که شاید از سادهترین موارد پیشگیری از خشونت باشند) به صورت سازمان یافته و دولتی انجام نمیشوند.
زنان تحت خشونت در استفاده از راه حلهای فردی برای مقابله با خشونت میتوان از طلاق زنان، مراجعه به مراکز خانواده درمانی، اعتراض و یا راه کارهای دیگر نام برد. (اعزازی، 32: 1381) اعزازی همچنین عوامل ساختاری ایجاد خشونت و حفظ آن در ایران را موارد زیر میداند: قدرت مردان در قانون، قدرت مردان در بعد اقتصادی، قدرت مردان در سازمانهای نظارتی.
خشونت جنسی و زنان قربانی
قانونا قربانی «یکی از طرفین دعوای کیفری است که در نتیجه عملی مجرمانه، لطمه دیده و آسیب خورده و نهایتأ متحمل خسارت مالی و جسمی و روانی شده است.» قربانی مکمل کارگزاری خشونت در نظام اجتماعی است و میزان موفقیت در واکنش به او تابع درک علمی شرایط اجتماعی است.
این بدان معناست که پیگیری یکسویه حقوق خشونت ورزان نمیتواند بدون توجه همه جانبه به وضعیت قربانیان آنها در ساخت نابرابر سالار جامعه به تأمین اجتماعی بیانجامد. دراین میان توجه زنان قربانی خشونت به لحاظ نقش محوری آنها در جامعه از اهمیت بیشتری برخوردار مینماید. در این میان الیزابت فرای (1845-1780میلادی ) نخستین کسی بود که به واسطه مطالعه وضعیت زنان زندانی، در سال 1817 میلادی انجمن ارتقای زنان زندانی را با اهداف اولیه تامین پوشاک، آموزش و اشتغال زنان بنیاد نهاد و توجه را از خشونت ورزان به سوی دستگاه کیفری جلب کرد.
قربانیان جنسیتی، مکمل هویت خشونت ورزان جنسیتی هستند؛ چنانکه عدالت کیفری مذکر آنان را به دست فراموشی میسپارد، تا خود را منزه جلوه دهد یا گزارش قربانی شدنشان رنج آور بنماید، یا همین گزارش موجب قربانی شدن جنسیتی، شخصیت و اخلاق خود را زیر سوال برده و خود را در این زمینه مسئول پندارند. این همه اما سبب نمیشود در عصر جهانی شدن از طبقه بندی قربانیان جنسیتی پرهیز نمود.
بر این اساس، « قربانیان جنسیتی را بر حسب ملاک ضعف و قابلیت آسیب پذیری آنان میتوان بعد از کودکان ونوجوانان و قبل از سالخوردگان، مهاجران، اقلیتها، عقب ماندگان ذهنی و سایر قربانیان مثل قربانیان جنگها قرار داد. زنان قربانی بر حسب میزان مسئولیت کیفری نیز در یکی از دسته های کاملابی گناه، کاملا گناهکار، گناهکاری کمتر از بزهکاری، گناهکاری بیشتر از بزهکاری و گناهکاری برابر با بزهکاری قرار میگیرند.
بر همین مبنا وضعیت خاصی در برابر عدالت جزایی مییابند. مثلاً اگر زن قربانی کاملا بی گناه باشد، دادگاه به او در جبران خسارت و انتقام از خشونت ورز، حداکثر مساعدت را مینماید؛ اما اگر زن قربانی، گناهکار تشخیص داده شود، ارفاق در حق وی به حداقل ممکن میرسد.
از همین رو میتوان میان قربانی محرک و اغواگر از حیث تقسیم مسئولیت کیفری آنها با خشونت ورزان تفکیک نهاد. از سوی دیگر قربانیان را میتوان بر حسب نقش جرم زای آنان در طبقات بدون نقش ، محرک، شریک، پنهان و کاذب قرار داد. مثلا ً قربانی پنهان نظیر مازوخیست ها از استعداد بالایی برای قربانی شدن برخوردار است و نا خودآگاه خود را در معرض آن مینهد و خشونت ورز را به ارتکابش سوق میدهد. قربانیان پنهان شامل مواردی هستند که یا قربانی، هدف جرمی قرار گرفته که خود انجام داده یا مثل رابطه جنسی با رضایت وی، هیچ بزهی رخ نداده است.
بالاخره میتوان قربانیان بی تفاوت و پنهان و خاص و بزهکار را نیز بر حسب چگونگی عملکرد آنان در فرایند ارتکاب عمل مجرمانه مورد توجه قرار داد و در واقع تأثیر و عدم تأثیر و عاملیت آنان را در این عرصه تبین کرد.
پیامدهای منفی اعمال خشونت مرد بر زن محدود نمانده و خانواده و جامعه را هم دربر میگیرد. خشونت، سلامت کالبدی و روحی آحاد جامعه را به مخاطره میافکند و هزینه سنگینی در بر دارد.ميگناirدرایالات متحده، هزینه خشونتهای بلافصل سالیانه 8/5 بیلیون دلار بر آورد میشود، که بیش از دوسوم آن یعنی 1/4 بیلیون دلار مستقیما به خدمات پزشکی و روان پزشکی تخصیص مییابد.
زنان قربانی خشونت جنسی، این پیامد های منفی را به فرزندان و بلکه خود شوهر و سپس کل جامعه انتقال میدهند. در این شرایط، اضطراب و افسردگی جامعه را در بر میگیرد و کودکانی که خشونت را فرا گرفتهاند، دربزرگسالی به بازتولید آن میپردازند و از تحقق اهداف توسعه پایدار اجتماعی باز میمانند.
آزارهای جنسی در ایران
اصطلاح آزارهای جنسی در امریکا با موج دوم فمینیستی شکل گرفت و در ابتدا این مسئله در محیطهای کاری مطرح شد.
تعریفی که از آن ارائه شد شامل موارد زیر است: «پیشنهادات مکرر و یک طرفه لفظی یا جنسی، متلک پراندنها، اظهار نظرهای موهن و تلویحات جنسی یا اشارات تبعیض آمیز جنسی که توسط شخصی (در محل کار) صورت گیرد و برای شخص مخاطب آزار دهنده باشد و باعث احساس خطر، حقارت، مرعوب شدن یا رنج در مخاطب شود یا در انجام کار او اختلال ایجاد کند، امنیت شغلی او را به خطر اندازد یا در محیط کار فضای تهدید کننده یا مرعوب کننده ایجاد ایجاد کند»(مگی و گمبل،1382: 303)
اشکال آزارهای جنسی در ایران
پردیس قندهاری اشکال آزارهای جنسی را در این به صورت زیر برمی شمارد:
الف) آزارهای جنسی در محیط کار.
ب) آزارهای جنسی در خانه
پ) آزارهای جنسی در محیطهای علمی
ت) آزارهای جنسی در خیابانها و وسائل نقلیه
علاقه مندی ها (Bookmarks)