ساعت تقریبا 1 بامداد اینجا نوشتی. همین موقع میرفتی جلوی پنجرا به آسمون نگاه میکردی و مودبانه میگفتی پس چی شد؟ من ازت چیزی خواسته بودم. اگه صلاح نبود دلمو آروم کن.ببخشید ولی من ازون امتحانی که پس دادم متنفرم نه خود خدا
امتحانش تلخ بود و نتونستم ننویسم.
ببخشید.
چون موقع اون امتحان ازش کمک خواستم ولی نمیدونم چی شد که تنهام گذاشت میدونست نمیتونم از پسش بر بیام ولی ادامه داد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)