کلام و پيام
تصويری که هنوز ميخواهد پيامی عقيدتی را بيان کند ، جای خود را در شهر نمیيابد ، ره به جاده میبرد و بزرگراه . تلاش میکند در کناره آنها ، خاطره ساز شود ، فارغ از آنکه پيشاپيش به سرعت ماشينهائی که از کنارش میگذرند , از خاطره مردمان میرود و در ذهن شهر نمینشيند ، مکانی که برای استقرار تصویر و پيام انتخاب شده عاری از نشانههای شهری ، عاری از عناصر نشانهای است ، پيام و کلام در بینشانی پيرامون خود ، بینشان میشوند . به عنصری تبليغی تبديل میشوند که قرار است زود ديده شوند و زودتر از آن فراموش شوند ، به همان سرعتی که پيامهای نوپردازانه و سليقههای زودگذر اين روزگار به بازار میآيند و چند روزی باعث گرمی بازار هستند و سپس فراموش میشوند تا جای خود را به محصول ديگری دهند با سليقههای زودگذر ديگر .
تبليغ برای زندگی پر زرق و برق و گذرای امروز سايه خود را برآنچه که ميخواهد پيامی از ديروز باشد میافکند و اين آخرين را به نقشی تبديل میکند بیگذشته و بی هيچ نشانهای از فرهنگ روزگار خود . نقش کنونی و پيامی که همراه دارد میآيد که برود ، میآيد که نماند ، میآيد بیهيچ کلامی و پيامی ، میآيد که بگويد اين تصوير روزگاری بود و ديگر هیچ . میآيد که علیرغم بزرگی تصویر در هیاهوی ساختمانهای پس زمينهاش گم شود و جز برای اولین بار ، نگاهی خاص را به خود معطوف ندارد . تصوير هنوز میخواهد باری فرهنگی داشته باشد ، غافل از آنکه بستر اجتماعی آن فرهنگ ، آرام آرام از جامعه رخت بربسته يا میبندد .
تصوير گاه در بزرگی حيرت انگيز ، تبديل به تابلوئی ساده میشود برای عنوان خيابانی يا کوچهای ، ديگر هيچ کس او را نمینگرد ، حتی در کنارهاش يا جوارش فضائی وجود ندارد که چون روزگاران پيشين يا روزگار نو در ديگرکشورها و مکانها،جائی شود برای ايستادن يا نشستن ، قرار گذاشتن ، ديده شدن و نظاره کردن اين یا آن. تصویر آمده است که نماند و به خاطره تبديل نگردد ، در ذهن ننشيند و در حافظه جمعی شهر نقش نبندد ، حتی نمیتواند به نشانهای نه در مقیاس شهری , که در مقياس پيرامون کوچک خود تبديل شود .علامتها و نشانهای کوچکتر از آن که در در جلو یا در کنارش قرار داده شدهاند ، نقش راهنمائی روشنتری دارند تا تصويری که روزگاری میخواسته حامل پيام فرهنگی باشد , يادی از دوران دفاع و ارزشهای آن را در دلها زنده نگاه دارد . در کنار ديگر پردهها و پيامها ، آن نيز پردهای میگردد برای برداشته شدن و باقی نماندن . لحظهای گذرا پيامی را میرساند که ديگر در خاطره جای نميگيرد . آميختگی پيامهای فرهنگی و اجتماعی با پيامهای بازرگانی و تجاری , اولی را تا حد دومين تنزل میدهد و ارزش آن را فرو میکاهد . اگر دومين پيام ها برآنند که محصولی را عرضه دارند و بازاری را طرح کنند ، اولين پيامهای خود را تا حد گفت و گوهای سرگذر و بی حاصل طرح میکنند ، به خصوص زمانی که تلاش میکنند ، بيان خود را در تجديد کامل هنری – صرفنظر از چگونگی اين هنر – ارائه کنند . بايد آنها را از نزديک ديد ، ايستاد و تعمق کرد تا پيام را دريافت . حال آنکه عموماً در کناره خيابان و به ديرک چراغی آويخته شدهاند که مردمان با سرعت از کنار آن میگذرند .
ودر آنجا که مردمان امکان ايستادن و نظاره کردن دارند پشت به آنها کرده است و هيچ رابطهای با آنان برقرا ر نمیکند . اينگونه پيامها که بر ديرکها آويزان میشوند ، آويخته شدهاند که برداشته شوند و بنابراين نمیتوانند در حافظه شهر جا يابند و نشانهای گردند برای هميشه شهر .
پيامی که نمی تواند خود به نشانه تبديل شود , چاره ای جز آن ندارد که خود را به ديگر پیامهائی حوالت دهد که از قبل در ذهن مردمان نشسته است و بر زبان آنها جاری میشود ، طرفه این که این بار نيز اين پيام نيست که حامل اشارتی است به موضوعی فرهنگی ، بلکه پیام کهن است که نقش خود را بر ذهن مردمان زده است و هيچ گاه چون نشانه ای شهری طرح نشده است و بدان سبب آن نشانه ذهنی است که به یاد میآيد نه اين پرده آویخته به دیوار .
کار بست ویژگیهای بصری که در حد تابلوئی کوچک و هنری می تواند خیال انگیز و زیبا باشد ، در مقیاس پرده ای آویخته شده به دیرک حتی قابل خواندن و بازخوانی نیست ، تاملی بسیار میخواهد تا پیام آن را دریافت ، حال آنکه در کناره بزرگراه یا خیابانی سریعالسیر ، این تامل و درک ممکن نیست ، جز پرده و رنگ در تاثیری آنی چیزی در ذهن نمیماند ، حتی کنجکاوی پیادگان را برنمیانگیزد ، چون در مقیاس آنها طراحی نشده است و نگاه آنان را به خود معطوف نمیکند و آن را وادرا به ایستادن نمی کند ، به گونهای قرار گرفته است که نمی تواند مکان را تعریف کند و مکثی را ایجاد نماید . و از آن سبب که با زندگی روزمره مردمان نیز سرو کاری ندارد و تنها بر آن است که در جامعهای سوداگر ، امر اخلاق را پیشبرد ، درحد موعظه نیز موثر نمیافتد . در زمینه ای که می خواهد زندگی نوپرداز( مدرنیزه ) امروزین را تبلیغ کند ، پیامی اخلاقی نمی تواند چاره ساز شود . همه جای شهر پر از این پردهها و پیامهاست که کثرت آنها نیز از تاثیر آنها میکاهد و تا حد دیده نشدن آنها را به پیش میراند ، کثرت و تکرار به جای تاثیر گذاری اجتماعی – فرهنگی ، به بی تاثیری و تکراری بودن میانجامد . افزونی پیام به بی پیامی میل می کند .
و باز در کنار هم قرار گرفتن پیامهای اخلاقی و در کنار پیامهای بازرگانی که میخواهد زنگی نوپرداز را به یادآورد سبب میگردد که آنچه به ذهن بنشیند و اگر بنشیند همان پیامهای بازرگانی باشد که دل مشغولی مردمان امروزی را نشانه رفته است . رهگذرانی با رفتارها و هنجارهای امروزین به آرامی و بی توجه از کنار پیامها و پردهها میگذرند و بیش از هر چیز خود و دیگری را می نگرند ، گاه با نگاهی ، گاه با لبخندی و گاه با کلامی . بیتردید اگر استقرار پیامها و پردهها مکان را تعریف میکرد آنگاه این هنجارها و رفتارهای شهری , آن مکان را خاطره ساز مینمود و هر پیامی دیگری که آن مکان آویخته میشد برای مدتی طولانی در ذهن رهگذرانی که در آنجا یکدیگر را نگریسته بودند , مینشست .
هر آنچه که بعنوان پیام و نشانه طرح میشود و در ذهنیت خود قرار بر ماندن و پایائی ندارد ، نمیتواند خاطره ساز شود و در خاطره جمعی شهرها جای گیرد .
انبوهی از سرمایه و تلاش صرف شده و میشود تا نشانهای شهری ساخته شود و پیامی در شهر منعکس گردد ولی نوع استقرار , بی مکانی و بی زمانی آنها ، خط بطلان بر آنچه اندیشیده شده میکشد ، تلاشها به عبث میروند و سرمایهای که میتوانست مفید باشد به یغما رفته است .
پردههای ساخته شده حتی به زیبائی بدنههای شهری نه تنها کمکی نمیکنند که بر زشتی آنها میافزایند ، پردههای برروی هم قرار گرفته ، چهرهای مغشوش و آشفته از شهر را در ذهن مینشاند که بجای تشفی خاطر ، اغتشاش ذهنی را به دنبال دارند , هیچگاه آشفتگی و اغتشاش بصری نمیتواند در ذهن زیبا پسند آدمی جای گیرد,خاطره باقی مانده ازآن همیشه با تلخی همراهاست و سعی می شود به یادآورده شود .
.پردههائی بیربط با مضامینی بیربطتر از آنها بر پلهای شهر آویخته میشوند که بجای آسودگی خاطر برای عبور کنندگان این پلها ، فضائی تاریک و گمشده را ایجاد می کند ، تا آنجا که عابران بر آن می شوند که حتی به قیمت از دست دادن جان از این راهروهای تاریک عبور نکنند ، هم پیام آویخته بر پل زشت است ، هم پل ساخته شده از آن زشتتر ، چگونگی خواسته میشود که زشتی و بیهودگی خاطره شود و در ذهن بنشیند . پرده بر پرده آویخته می شود و پیام بر پیام قرار میگیرد ، آثاری از پیام قبلی از زیر پیام امروز رخساره مینماید ، زشتی چهره شهر را دو چندان میکند . نفس آدمی از زشتی گریزان است .
علاقه مندی ها (Bookmarks)