دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

[*FATIMA*]

....link....

البته در زمان امتحان دادن ازين اتفاقا زياد مى افته

پدر !!!!!!! اينم جزء موارد امتحانه ؟! عجب امتحان جالبى

خب كه چى پدر !!!!!! خواستى بگى به يادشونى !!!!!!!! ببين من الان حسوديم شدا !!!!!!! بين بچه ها تبعيض

خو اقلاً ترجمش رو هم ميذاشتى بچه ها متوجه شن

امروز صبح ساعت ٦:٥٥ دقيقه از خواب بيدار شديم

من نميدانم اين پدر گرام ميدونه من ساعت رو گذاشتم رو هفتا ، چرا بايد اينموقع بيدارم كنه ؟! نتيجه اينكه من خوابم كامل نميشه ، دوباره يه ٢٠ دقيقه ديگه ميخوابم و ٦ دقيقه دير ميرسم سركار

رفتىم سركار ديديم حاجى نون بربرى گرم گرفته !!!!!! واى باچايى شيرين چه خوب بود دستش درد نكنه واقعاً

٢ نفر از همكارامون سرما خوردن بدجور !!!!!!! خدا كنه من ازشون نگيرم !!!!!!! ٧ ماه در برابر سرماخوردگى مقاومت كردم

امروز خيلى سرمون شلوغ بود ، ٣٠ دقيقه ديرتر كارمونو تعطيل كرديم

ازون ور صف تاكسى هم شلوغ شد !!!!!!!! عاقا من واقعاً از اوضاع تاكسى ها و اتوبوسا شكايت دارم ، به كى بايد بگم !!!!! آدم پياده بره خونه سريعتر ميرسه !!!!!!!! تازه از منجمد شدن هم جلوگيرى ميشه

تو راهم يه زن و شوهرن كه گيتار دستشونه براى مردم ميزنن و ميخونن !!!!! صداشونم قشنگه !!!!!! خداجونم ، اينا هم دل دارن خب !!!!! يه نگاه بنداز ، تو هواى سرد .........

تو راهم يه پسر كوچولوهه كه نشسته فال ميفروشه !!!! لباس گرم هم نداره ، از شدت سردى فالش رو گذاشته رو زمين ، يه سنگ هم گذاشته روش بعد دستاش رو كرده تو آستيناش ، حتى نا نداره بگه فال دارم ......

واى ديدين گل نرگس اومده !!!!!!!! خيلى خوشگلن نه !!!!!!! من كه عاشقشونم !!!!!!!! از بس گل خريدم بردم خونه ، ديگه خانواده موضوع گل خريدن رو قدغن كردن

ويچتم قطعه ، وايبرم قطعه ، ما هم زديم تو خط لاين خو آدم دوست داره با دوستاش صحبت كنه ، مگه نه قيافه خانواده

امشب همه چى رو بيخيال شديم رفتيم تو جمع خانواده !!!!!!! تا خواستيم ٢ كلام حرف بزنيم گفتن واى دختر سرمون رفت

در آخر !!!!!!! دوستان كسى از آقا مهدى ريپورتر خبر نداره ؟!