نمونه هایی از واژگان فارسی در زبان های هندی
در شاهنامه بیشتر از ۹۰ بار نام هند و هندوستان و سند برده شده است و شرح چند نزاع یا جنگ مربوط به ایران و هند است و این خود نشانگر پیوندهای قدیمی دو فرهنگ است.
در کتاب” فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی” که پایان نامه دکترای آقای سوبهاش کومار است وی حدود ۱۸۵۰ کلمه فارسی در زبان هندی را معرفی کرده است که به عنوان اولین قدم کار جالبی است اما کاستی هایی دارد و این تعداد همه کلمات مشترک نیستند شاید حدود نیمی از کلمات مشترک را در برگیرند و ضمن اینکه نویسنده کلمات عربی و یا عربی فارسی را تفکیک نکرده است و در ضمن همه کلمات مشترک عربی و فارسی و هندی را هم نیاورده و اصولا این مجموعه بخشی از کلمات مشترک است و بهتر بود نویسنده کلمات را بصورت زیر تفکیک می کرد:
۱- کلمات و ترکیباتی که از فارسی گرفته شده اند و در زبان هندی نیز دقیقا در همان معنی بکار می روند. مانند: – آئینه- آرمان- آسان- آواز- آزادی- اندوه – انگور- بازار- باهو(بازو) – اگر- بادام- زیره – بخشش – بد رنگ – برابر- بزرگی- برف- بندر- بهار- بی آبرو- بی باک- بیگناه- تاج – پیغمبر- پیغام – پیام- تازه- ترازو- تماشاگر- توت- جادوگر- جگری- جوجه- بچه – چادر- چالاک – چشمه – چهره – چوب- خزانه چی – خمیر- خوب صورت(زیبا) خوش آمد- خوش دل- خونخوار- دامدار- دانه دار- دردناک- درستی- دربان – دروازه بان- درگاه – دلبر- روزگار- زبردست- زندگانی- رنگ – ساده – شاباش= شادباش- شاگرد- شمشیر- شیشه- شروع – حمله – طاق- کارخانه- کاغذ- کارگر- گاوکشی- گلشن- گلوبند- گنج- گنگ- گمشده- گران- لگام- مردانگی- میهمان- نادان- نامرد- نعل- نوکر- نیزه- هر هفته- هنر- هوش و هواس – یاری – هزار – هرگز- کمر درد- و ….
یک برگ از منظومه فارسی خسرو و شیرین قرن شانزدهم گورکانیان هند.
۲- کلمات و ترکیبات فارسی که تلفظ آنها تغییر کرده و یا در معنای همسان با معنی آن در فارسی بکار نمی روند و یا آنکه در فارسی امروز دیگر چنین کاربردی رایج نیست:
هم زلف= (باجناق) هـ = هست – نهه = نیست- ناتراش = (بی ادب)- همجات (هم طبقه) – صاف (پاک)- دستخط(امضا)- نم خانه یا نه خانه=(زیر زمین) – مهربانی(تشکر) خوب صورت (زیبا)- ریگستان(بیابان) سیر(گردش تفریح)- شادی=(عروسی)- ماهول(طبیعت) آدینه(جمعه)شیشه به معنی قلیان و شاشه به معنی صفحه شیشه تلویزیون- درگاه- بارگاه (حرم آرامگاه) زورکی بارش (باران تند)- نستعلیق (ادبی) – نانوا- نانبا- ناپخته یعنی بی تجربه- بهلا= بهره- بهلا منس= بهره مند(فرد مودب ) حیران ره = متعجب- بد تمیز= بدحالت – خوب تمیز = خوش حالت- سلیقه = فن خانه داری- تعلق= رابطه – فیصله = تمام کردن – مالی = باغبان- چهوده = چهارده- ابهت= زیاد- مصروف(مشغول) – امیر و غریب(ثروتمند و فقیر)- مزیدار= خوشمزه- پسند = خواستن- گوجه به معنی هویج – تعمیر به معنی ساختن – صاف گو = رک گو- لازم به معنی اجبارا – چالاک به معنی زرنگ و فعال. ناشتا = به معنی صبحانه.
در معنی متضاد یا غیر همسان مانند: گند ( کند(قند)) در فارسی امروز به معنی بوی بد است اما در پارسی کهن به معنی عسل و بوی خوش که در زبان هندی به همان معنی قدیمی بوی خوش بکار می رود.
۳- کلمات که از فارسی گرفته شده اند و دارای یک بخش فارسی و یک بخش عربی هستند.
مانند اقرار نامه – دعوتنامه – خدا حافظ- حرام زاده- خدمتکار- رشوه خوار- – نکاح نامه – غسل خانه – وصیت نامه- بی عقل – بی حیا – مبارک باد- مددکار- نا مروت- طلاق نامه – وکالت نامه- نامیمون – ناخلف – ناصالح – و …
۴- کلمات و ترکیباتی که از فارسی گرفته شده اند ولی ریشه عربی دارند :
مبارک – انتظار- انتخاب – امانت- اشتهار- استعمال – محبت- ضرورت- انقلاب – تجارت – جلاد- حرامی- حرام – حرکت- خطر- خلاصه – قصور- لایق- رهن- مشهور- ممکن- ملاقات- نقب- تحقیقات- وصول- معطل – معلوم – تحکیم- مشکل – معصوم- جواب- سوال- ظالم- فورا- تحفه(متحف) در عربی بودن این واژه تردید هست. عربها بجای تحفه واژه هدیه و هدایا بکار می برند
۵- کلمات و ترکیباتی که وزن و ظاهر آنها عربی است اما در زبان فارسی ساخته شده اند با استفاده از مفردات عربی و یا مفردات فارسی و عربها آنرا بکار نمی برند. مانند استفتاء برگرفته از کلمه فتوا ، مکلا ساخته شده از کلاه، استمهال برگرفته شده از مهلت ، بهلا (بهره، سود)- استرجا، استخاره ، انتظامی ، استهلال از هلال- اطلاعاتی – تحقیقاتی – متعاطف- مستاجر و ….
۷- کلماتی که عربها آن را در معنی دیگری بکار می برند: قبلا هم این کلمات را توضیح دادیم مانند: تعریف و تعارف = (شناساندن)- تحکیم- سجل- استثمار- استعمار – بحث (در زبان عربی بحث یعنی پژوهش و در فارسی یعنی گفتگوی انتقادی)– مخابرات- معاف- محاق – استیصال- استهلال- بیضه – مضبوط(در زبان هندی یعنی قدرتمند) رقابت(در زبان عربی رقابت و مرافبت به معنی سانسور و در زبان فارسی به معنی مسابقه) و …
۶- کلمات مشترک از سانسکریت و اوستایی در زبان فارسی و هندی:
آب – آش- اشتر- ابر- ایزد- برخ- بازو( باهو)- پدر- ترازو- چرخ- جشن- خسور(پدر زن) خواهر- نام اکثر اعداد شمارشی – مانند یک – دو – پنج- صد – بیست …. اسامی بیشتر حیوانات مانندببر- پیل- کبک – کبوتر – شطرنگ – زم (سرد) نام بسیاری از گلها و گیاهان و … .
علاقه مندی ها (Bookmarks)