دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: اشعار مربوط به زمستان

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #4
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64607
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : اشعار مربوط به زمستان

    ساقی در این هوای سرد زمستان
    ساغر می را مکن دریغ ز مستان
    سردی دی را نظاره‌کن که به مجمر
    همچو یخ افسرده‌گشته آتش سوزان

    شعلهٔ آتش جدا نگشته ز آتش
    طعنه زند از تری به قطرهٔ باران

    خون به‌عروق آن‌چنان فسرده‌ که‌ گویی
    شاخ بقم رسته است از رگ شریان

    توشهٔ صد ساله یافت خاک مطبق
    بسکه بر او آرد ریخت ابر ز انبان

    آتش از افسردگی به‌کورهٔ حداد
    طعنه زند بر به پتک و خنده به سندان

    کوه پر از برف زیر ابر قوی‌دست
    دیو سفیدست زیر رستم دستان

    مغز به ستخوان چنان فسرده‌که‌‌ گویی
    تعبیه کردند سنگ خاره به ستخوان

    رفته فلک با زمین به خشم‌ که‌ گویی

    بر بدنش از تگرگ بارد پیکانرحم به خورشید آیدم‌ که درین فصل
    تابد هر بامداد با تن عریان
    بسکه بهم در هوا ز شدت سرما
    یافته پیوند قطره قطرهٔ باران

    گویی زنجیر عدل داودستی
    کامده آون همی ز گنبد گردان

    خلق خلیل‌الله ار نیند پس از چه
    بر همه سوزنده آتشست ‌گلستان

    باد سبکسر ز ابرهای‌ گران‌سنگ
    می‌کند اکنون هزار عرش سلیمان

    دانی این برد را جه باشد چاره
    دانی این درد را چه باشد درمان

    داروی این درد و برد آتش سردست
    آتش سردی به‌ گرمی آتش سوزان

    آتش سردی ‌که از فروغ شعاعش
    مور به تاریک شب نماند پنهان

    آتش سردی که گر بنوشد حبلی
    مهر درخشان شودش بچه به زهدان

    آتش سردی که گر به هامون تابد
    خاکش‌ گوهر شود گیاهش مرجان

    یا نی‌گویی درون‌معدن الماس
    تعبیه‌کردست‌ کان لعل بدخشان

    وه چه خوش آید مرا به ویژه در این فصل
    با دلی آسوده از مکاره دوران

    مجلسکی خاص و یارکی دوسه همدم
    نقل و می و عود و رود و تار خوش‌ الحانشاهدی شوخ و شنگ و چارده‌ساله
    چارده ماهش غلام طلعت تابان
    فربه و سیمین و سرخ‌روی و سیه‌موی
    رند و ادافهم و بذله‌گوی و غزلخوان

    عالم عالم پری ز حسن پری‌وش
    دنیا دنیا ملک ز روی ملک سان

    کابل‌کابل سماع و وجد و ترنم
    بابل بابل فسون و حیله و دستان

    آفت یک شهر دل ز طرهٔ جادو
    فتنهٔ یک ملک جان ز نرگس فتّان

    هر نفس از ناز قامتش متمایل
    راست چو سرو سهی ز باد بهاران

    لوح سرینش چو گوی عاج مدور
    لیکن‌ گویی نخورده صدمهٔ چوگان

    او قدح و شیشه در دو دست بلورین
    نزد من استاده همو سرو خرامان

    من ز سر خدعه در لباس تصوّف
    سبحه به دست اندرون و سر به گریبان

    گر ز تغیر به رسم زهدفروشی
    گویم صد لعنت خدای به شیطان

    گاه چو وسواسیان به شیوهٔ پرخاش
    گویم ای ساده‌لوح امرد نادان

    دور شو از من که از ترشح جامت
    جامهٔ وسواس من نشوید عمّان

    دامن خود به آستین خرقه ‌کنم جمع
    تا به می آلوده‌ام نگردد دامان

    گاه سرایم که گر ز من نکنی شرم
    شرم کن از حق مباش پیرو خذلان

    گاه درو خیره خیره بینم و گویم
    رو تو با این‌گنه نیابی غفران

    این سخنم بر زبان و لیک وجودم
    محو تماشای او چو نقش بر ایوان






    حکیم قاآنی
    شاید ....

  2. 10 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th November 2013, 09:29 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th March 2010, 05:01 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th November 2008, 04:24 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •